The-Wall (persian)

Monday, January 20, 2003



● اين وبلاگ به پايان رسيده است. منتظر متنی جديد نباشيد چون نه در توانم هست که صد ها بار فيلمی را ببينم که روحم را می لرزاند و عميقا متاثرم می کند و نه ديگر فايده ای در آن می بينم. خدا نگهدار.
[5:39 AM]


Friday, October 25, 2002



The Wall #21

Run Like Hell | related pictures
You better make your face up in
Your favorite disguise.
With your button down lips and your
Roller blind eyes.
With your empty smile and your hungry heart.
Feel the bile rising from your guilty past.
With your nerves in tatters
As the cockleshell shatters
And the hammers batter down the door.
You better run.
You better run all day and run all night.
And keep your dirty feelings deep inside.
And if you're taking your girlfriend out tonight
You better park the car well out of sight.
Cause if they catch you in the back seat
Trying to pick her locks,
They're gonna send you back to mother
In a cardboard box.
You better run.

Pink درین مرحله عقاید فاشیستی خود را به اجرا می گذارد.او که در آهنگ In The Flesh فرمانبرداری بی چون و چرای مردم را دیده است اکنون می خواهد به حساب عقده ها و سختی هایی که خودش در زندگی اش کشیده است انتقام سختی از مردم بگیرد.

به یاد می آورید که معلم مدرسه چگونه مورد تحقیر زنش قرار می گرفت و او هم به تلافی آن حقارتها شاگردان مدرسه را تحقیر می کرد؟ این سیکل به همینجا ختم نمی شود. حقارتهای Pink هم حالا از طریق او به توده مردم منتقل می شود. همین مردم عقده های خود را به کسان دیگری انتقال می دهند و این سیکل بی پایان بیشتر و بیشتر به شکار طعمه های خود می پردازد و جامعه را بیمار و بیمارتر می کند. Pink اکنون کاملا توانایی و قدرت دیکتاتور بودن را دارد.

نفوذ بیش از حد Pink روی طرفدارانش و تبعیت بی چون و چرای آنها از او به Pink این قدرت را داده است که به تخلیه عقده هایش روی طرفدارانش بپردازد. تا به حدی که در یک کنسرت بر صورت یکی از طرفدارانش بکوبد و هیچ کس کوچکترین اعتراضی نکند. این دیکتاتوری و فاشیستی بودن هیچ فرقی با فاشیسم هیتلر ندارد. شباهت های بسیار بین این دو گونه از فاشیسم باعث شد که راجر مانورهای زیادی روی این دو نوع عقیده بدهد و مدام از این نوع فاشیسم به نوع دیگر پرش کند و شباهت های آنها را آنقدر با هم مخلوط کند که تمیز دادن آنها از هم کار سختی شود، گرچه در نگاه اول هیچ گونه ربطی بین این دو نوع فاشیسم ممکن است دیده نشود. در عین حال که این شباهت ها را با هم بیان می کند به نوعی به فاشیسم به معنای کلی آن می تازد و فریاد بر می آورد و آن را نکوهش می کند. در واقع راجر می خواهد بیان کند که ریشه فاشیسم دولتی یا در حد یک ملت ریشه در مردم همان ملت دارد. فاشیسمی که از درون خود اجتماع و از تک تک افراد آن اجتماع قدرت گرفته است و حالا به یک حکومت یا یک فرد خاص به ارث می رسد. فاشیسمی کلان که ناشی از عقده های تک تک افرادی مثل Pink است.

اما جزییات خود آهنگ

بعد از سخنان Pink مردم به تایید حرفهای او دستهایشان را مانند سلام هیتلری بالا می آورند و مانند علامت ضربدر هیتلری به تایید حرفها و تاکید بر خشونت Pink می پردازند. تمام حرکات مانند حرکت های مارش نظامیست و بسیار هماهنگ. مردم مانند آن بچه های مدرسه ای داخل قطار آهنگ Another Brick In The Wall (part II) ماسک به چهره زده اند. ماسکهایی که نشان از مسخ شدن آنها، عدم هویت و خرد شدن فردیت آنها در یکی شدن با جمعیت دارد. سگ های ماموران Pink به مردم حمله می کنند.مامورانی که همانند Pink موها و ابروهای خود را زده ان. ماموران Pink به داخل رستوران یک فرد سیاه پوست می ریزند و تمام رستوران را تخریب می کنند و مرد سیاه را هم به شدت می زنند. میان این صحنه ها لحظه ای صحنه لولیدن کرمها در همدیگر را می بینیم. صحنه ای که اذعان می دارد که فاشیسم و نژاد پرستی نشان از پوسیدگی مغز آدمیان دارد.

قوانین فاشیستی Pink لزوما اجرا می شود و تو اگر نمی خواهی اجرایشان کنی بهتر است بدوی تا گیر ما نیوفتی مگر نه زندگی ات سیاه است. همان حرفی که نازی ها به جهود ها میزدند در زمان جنگ جهانی.

You better make your face up in
Your favorite disguise.
With your button down lips and your
Roller blind eyes.

Favorite disguise و Roller blind eyes اشاره به جملات آخر آهنگ اول آلبوم یعنی همان In The Flesh? دارد. چهره مبدل و چشمان بسته و سردی که علت و راز آن در آهنگ پرسیده می شد و اکنون جواب آن سوالها داده می شود. اکنون می فهمیم که چرا به جای چشمان معصوم و فکر سالم، Pink به اینجا رسیده است که اکنون می بینیم. Pink هم چشمانش بسته شده است و هم چهره اش تغییر کرده است و هم فاشیست و خشونت طلب شده است (button down lip).

With your empty smile and your hungry heart.

Empty smile اشاره به لبخند های سرد و تهی و سرگرمی های پوچ و بی حاصلش در آهنگ What Shall We Do Now برای پر کردن خلا های درونیش می باشد و hungry heart اشاره به عطش درونی او برای عشق ورزیدن او به همسرش و نگه داشتن یک عشق شکست خورده است.

Feel the bile rising from your guilty past.
With your nerves in tatters

Guilty past اشاره به رفتار نادرست او با همسرش است. گذشته پر از اشتباهی که اکنون براحتی می توان آثارش را مشاهده کرد. گذشته ای که با اضطراب و ترس و خرد شدن اعصاب همراه بود. از دست دادن پدر و حقارت های ناشی از آن، از دست دادن عشقش، توهین های معلمان مدرسه همه و همه زندگی پر از استرس برای او به همراه داشت.

As the cockleshell shatters
And the hammers batter down the door.
You better run.

این همه حالا یک محصول دارد و آن اینکه چکش ها و سرکوب ها خودشان را نشان می دهند و همه چیز را ویران می کند و تو چاره ای نداری جز اینکه بدوی و فرار کنی.

You better run all day and run all night.
And keep your dirty feelings deep inside.
And if you're taking your girlfriend out tonight
You better park the car well out of sight.
Cause if they catch you in the back seat
Trying to pick her locks,
They're gonna send you back to mother
In a cardboard box.
You better run.

صحنه ای از به دار آویخته شدن سه مرد بالای یک تپه را می بینیم که به صلیب کشیده شدن مسیح را تداعی می کند. همچنین به دار آویخته شدن سیاهان در قرن 19 را. در صحنه بعد یک جوان سیاه و یک دختر سفید را در پشت ماشین می بینیم که دارند همیدیگر را می بوسند. ماموران Pink شیشه های ماشین را خرد می کنند و مرد را از ماشین می کشند بیرون و همچنان که روی زمین کشیده می شود می برندش و یک نفر به داخل ماشین می آید و به دوست دختر آن مرد تجاوز می کند. تو میدانی باید چه کار کنی؟ باید احساسات خود را سرکوب کنی و وقتی با دوست دخترت شب بیرون می روی ماشینت را کاملا دور از دید پارک کنی برای اینکه اگر آنها تو را در صندلی عقب همراه او پیدا کنند در حالیکه موهای او در دستت است، می کنندت توی مقوا و می فرستندت پیش مادرت! اشاره ای بسیار زیرکانه به عقده دوران نوجوانی و جوانی Pink! که اکنون برای ارضا کردن آن به جان مردم افتاده است و چون خودش درست حسابی نتوانسته است از این لذت و عشق بهره ببرد نمی خواهد کس دیگری هم بهره مند شود.

نکته ای که جالب است به آن اشاره شود اینست که ممکن است تمام این آهنگ و آهنگ بعدی فقط رویاهای Pink باشد. رویاهایی که رویا بودنشان تفاوت خاصی با عملا وجود داشتنش ندارد. چون براحتی ممکن است به حقیقت بپیوندد.

تو بهتره بدویی چون من عقده ای هستم...
تو بهتره هر کاری انجام میدی در خفا باشد چون من عقده ای هستم...
من خواب راحت برایت باقی نمی گذارم چون عقده ای هستم...

من دیکتاتورم چون عقده ای هستم
من سرکوب گرم چون عقده ای هستم
من خشونت طلبم...

تو بهتره بدوی...
[8:30 AM]



Thursday, October 10, 2002



The Wall #20

In the Flesh | related pictures
So ya, thought ya
Might like to go to the show.
To feel that warm thrill of confusion,
That space cadet glow.
I've got some bad news for you sunshine,
Pink isn't well, he stayed back at the hotel
And they sent us along as a surrogate band
We're gonna find out where you folks really stand.
Are there any queers in the theater tonight?
Get them up against the wall!
There's one in the spotlight, he don't look right to me,
Get him up against the wall!
That one looks Jewish!
And that one's a coon!
Who let all of this riff-raff into the room?
There's one smoking a joint,
And another with spots!
If I had my way,
I'd have all of you shot!

اين آهنگ هم اسم اولين آهنگ آلبوم است منتها با اين تفاوت که ديگر علامت سوال ندارد و بر خلاف آهنگ اول که درباره تولد بود اين آهنگ در باره زندگيست. Pink در کنسرت حاضر می شود و جمعيت بسيار زيادی که همگی يک دست و يک فرم و با مارک های شبيه نازيست ها می باشد لباس پوشيده اند به شدت او را تشويق می کنند. Pink هم مانند همه ديکتاتور ها که ابراز علاقه به بچه های کوچک می کنند چند بچه کوچک که آنها هم لباس شبه نازی پوشيده اند را می بوسد. ابراز علاقه ای که نشان ازين دارد که ديکتاتورها برای نسل های آينده هم برنامه ريزی می کنند و آنها را هم می خواهند به صلابه بکشند. Pink با خواندن سه خط اول متن شعر در واقع به ابهام و سوالی که در اولين آهنگ بود اشاره می کند و بعد با رفتاری که از خود نشان می دهد پاسخ سوال اول را می دهد. می گويد که خبر بدی دارد و Pink حالش خوب نيست و در هتل مانده است و ما را به عنوان گرده جايگزين فرستاده است. سپس می گويد:

We're gonna find out where you folks really stand.

از خصوصيات ديکتاتور هاست که به کوچکترين اعمال و رفتار مردم هم دقت می کنند و مردم را مجبور می کنند تا بر طبق خواسته آنها رفتار کنند. حال اين ديکتاتور می تواند يک خواننده معروف راک باشد و يا هيتلر باشد و يا... Pink يک فرد عقده ايست که تمام آرزو هايش به نيستی کشيده شده است. فردی که در زندگيش به شدت سختی کشيده است و حالا مکانی برای ارضای حس خود و خالی کردن تمام آن عقده ها پيدا کرده است و آن مکان جايي نيست الا کنسرت هايش و آن افراد کسانی نيستند الا طرفدارانش. و اين شخصيت ديکتاتوری تنها درباره يک خواننده معروف گروه راک نيست بلکه همچنان که پيش خواهيم رفت مي بينيم که منظور خود شخصيت ديکتاتور است نه صرفا يک خواننده معروف مانند Pink.

اگر جلد سی دی جديد راجر واترز را که همان Flickering Flame است را ببينيد يک تکه از مصاحبه سال ۱۹۹۵ او را نوشته است که من آن را عينا نقل می کنم. (در مصاحبه سال ۷۹ هم راجر به آن اشاره کرده اما مثل اين مصاحبه کامل جريان رو توضيح نداده. متن اين مصاحبه را که در جلد سی دی Flickering Flame هست رو من جايي نديدم. اگه کسی داره بگه لطفا)

In the old days, pre Dark Side of the Moon, Pink Floyd played to audiences which by virtue of their size were allowed an intimacy of connection that was magical. However, success overtook us and by 1977 we were playing in football stadiums. The magic crushed beneath the weight of numbers, we were becoming addicted to the trappings of popularity. I found myself increasingly alienated in that atmosphere of avarice and ego until one night in the Olympic Stadium, Montreal, the boil of my frustrations burst. Some crazy teenage fan was clawing his way up the storm netting that separated us from the human cattle pen in front of the stage screaming his devotion to the Demi-Gods beyond his reach. Incensed by his misunderstanding and my own connivance I spat my frustration in his face. Later that night, back in the hotel, shocked by my behavior I was faced with a choice. To deny my addiction and embrace that comfortably numb but magic less existence or accept the burden of insight, take the road less traveled and embark on the often painful journey to discover who I was and where I fit. The wall was the picture I drew for myself to help me make that choice.

من ترجمه ام اصلا خوب نيست اما در حد توانم ترجمه می کنم اين عبارت رو:

در زمان های دور، قبل از آلبوم نيمه تاريک ماه، پينک فلويد برای جمعيتی برنامه اجرا می کرد که به خاطر تعداد کمشان امکان يک ارتباط صميمانه سحر آميز ميسر بود. ولی موفقيت ما را تغيير داد و در سال ۱۹۷۷ ما در استاديوم های فوتبال می نواختيم. آن جادو زير سنگينی بار تعداد مردمی که به کنسرت ها می آمدند خورد شد و ما داشتيم به خصوصيات و جنبه های محبوبيت و معروفيت معتاد می گشتيم. من خودم را بيشتر و بيشتر در اين فضای حرص و زياده جويي و منيت غريب می ديدم تا اينکه يک شب در استاديوم المپيک مونترال کاسه صبرم لبريز گشت و از عصبانيت منفجر شدم. يک نوجوان طرفدار ديوانه، در حاليکه اعتقاد و ايمانش را به نيمه خدايان (خدايانی که نيم از آنها انسان است و نيمی ديگر خدا) فرياد می کرد، داشت از توری محافظی که ما را از گله (!) جمعيت جدا می کرد عبور می کرد. به خاطر تعبير نادرست او و به خاطر بی توجهی خودم با عصبانيت بر صورت او سيلی زدم. بعدا شب که شد، موقعيکه در هتل بودم، متعجب از رفتارم با يک انتحاب روبرو شدم.و آن اينکه ترک عادت کنم و آن کرخی خوشايند اما بدون سحر را بپذيرم و يا اينکه بار روشن بينی را بر دوش بگيرم و مسيری را انتخاب کنم که کمتر پيموده شده و به سفر معمولا دردناک و سختی مبادرت کنم تا دريابم کی بودم و کجا جايم بود. آلبوم ديوار تصويری بود که من برای خود کشيدم تا مرا برای انتخاب اين تصميم ياری دهد.

خوب اين جريان شاخته شدن آلبوم ديوار بود و اينکه بعد ها راجر از گروه جدا شد و به تور های کم خرج و کم جمعيت دور دنيا و ارتباط نزديک با مردم روی آورد. اکنون بهتر می توانيم ادامه آهنگ را درک کنيم.

فرياد می زند که:

آیا آدم مشکوک و غير عادی درين نمايش امشب هست؟ بگذاريدشون جلوی ديوار!

مردم همه به يک نفر نگاه می کنند و ماموران Pink فرد را می گيرند.

يک نفر در اسپات لايت است که درست به من نگاه نمی کند. بگذاريدش جلوی ديوار!
اون يکی جهود به نظر می رسه!
اون يکی کاکا سياهه!
کی اين آشغال ها رو راه داده به اين سالن؟
يه نفر داره اونجا جوينت می کشه
(معنی دقيق اين جمله رو نمی دونم کسی حدسی چيزی داره بگه. شايد منظور خال بوده شايد يه اصطلاحه)
اگه می تونستم همتون رو به گلوله می بستم!

سپس همه اين آدمها به گلوله بسته می شوند و کشته می شوند (البته نمادين فقط). استفاده از لغت ديوار هم اشاره ای زيرکانه به ديوار خود Pink است. بعد از کشته شدن همه مردم به پا می خيزند و شادی می کنند و فرياد تاييد سر می دهند و دستهايشان را در تاييد و فرمانبرداری از Pink یه صورت ضربدر در می آورند (به گونه ای مانند علامت سلام هيتلر)...

ساخته شدن اين تکه از فيلم به شدت هنرمندانه و با جزييات است. مثلا در جمعيت يک دختری هست که افسرده و ناراضی به قضايا نگاه می کند و يا مادری که دوست دارد بچه اش را به Pink نشان دهد و يا راه رفتن ماموران Pink با سگ های سياه در بين مردم و يا تاييد های احمقانه مردم و بسياری نکات ريز ديگر که فقط با ديدن فيلم روشن می گردد.

خود آرم ديکتاتوری Pink از دو چکش تشکيل شده است که شکلی شبيه آرم صليب نازی ها را می سازد. چکشی که در اينجا نماد سرکوب گری و ديکتاتوری می باشد...
[3:10 AM]



Tuesday, October 01, 2002



The Wall #19

The Show Must Go On
Ooooh, Ma, Oooh Pa
Must the show go on?
Ooooh, Pa. Take me home
Ooooh, Ma. Let me go

[ Do I have to stand up
Wild eyed in the spotlight?
What a nightmare. Why
Don't I turn and run. ]

There must be some mistake
I didn't mean to let them
Take away my soul.
Am I too old, is it too late?
Ooooh, Ma, Ooooh Pa,
Where has the feeling gone?
Ooooh, Ma, Ooooh Pa,
Will I remember the song?
The show must go on.

The Show Must Go On هم مانند Hey You از فيلم حذف شد. منتها بر خلاف Hey You اين آهنگ به نظر بهتر بود که در فيلم نباشد. برای اينکه در روال مرحله به مرحله بودن فيلم ايجاد يک سکته می کند. دليلی ندارد کسی که کاملا پوست انداخته است و چهره ديگری از خود نشان داده است هنوز شک کند و احساسات از خودش نشان دهد. Pink مرده است. او ديگر يک انسان نيست. به هر حال يک توضيح مختصر به نظر کافی می آيد.

قسمت اول که Pink از مادر و پدرش سوال می کند ما را به ياد آهنگ The Thin Ice می اندازد. آنجا که مادر Pink برای او لالايي می خواند و نصيحت می کند او را. قسمت دوم که داخل پرانتز است در دفتر چه خود آلبوم The Wall هست اما جالب اينجاست که خوانده نمی شود. دليلش را نمی دانم شايد به خاطر سهل انگاری های خود راجر باشد و بی دقتی هايش در نوشتن متن شعر هايش که حتی در اين آلبوم آخرش يعنیFlickering Flame هم نمونه هايي از آن را می بينيم. Pink در يک حالت ترديد برای ادامه راهش است. سختی های راه را می داند و می پرسد که چرا برنگردد و فرار نکند. چرا بايد با چشمان وحشی زير نور افکن های کنسرت که مانند يک کابوس است بايستد؟ لغت spotlight علاوه بر نور افکن معنای کانون توجه بودن هم می دهد و می توان به آن صورت هم تعبير کرد اين قسمت را.

قسمت سوم اعتراف صريح به اشتباهاتش است و قرار گرفتن در يک حالت شک که آيا ادامه بدهد يا دست بکشد. می گويد:

“من نمی خواستم به آنها اجازه بدم که روح مرا با خود ببرند.”

سپس می گويد که آيا خيلی پير و دير شده است برای اينکه برگردد. اين سوال ها را از مادرش می پرسد. به خاطر اينکه وعده های زيبا را او داده بود به Pink . آیا او خيلی پير شده است؟ خيلی از معصوميت کودکی اش دور شده است؟ آن احساس های خالص او کجا رفته است؟ آيا او به ياد می آورد اين آهنگ را؟ آهنگی که پر از احساس است؟ يا اين را هم مانند ديگر احساساتش فراموش می کند؟

به نظر من جمله اول يعنی

Am I too old, is it too late?

دلالت بر خودکشی و يا کوچکترين تصميمی برای اين کار ندارد. اصولا روال داستان The Wall به گونه ای نيست که فرض خودکشی کردن را در هيچ کجای آن قابل قبول بدانيم. Pink يا نجات پيدا می کند و يا ديوانه می شود. او به هيچ عنوان در هيچ کجا تصميمی برای خود کشی ندارد. اين جمله هم ترديدی بين بازگشتن و ادامه دادن است و نه چيز ديگری.

Pink ادامه می دهد به نمايش زندگيش. او ديگر شک نمی کند و به سمت کنسرت و ملاقات با طرفدارانش پيش می رود. ملاقات با طرفداران و رخ دادن حادثه ای که کل ايده The Wall را برای راجر مطرح ساخت. خواهيم ديد که راجر بر اثر چه اتفاقی The Wall را می سازد و یعد ها حتی از گروه جدا می شود و ساده کنسرت دادن و رابطه عاطفی نزديک با طرفدارانش را به هر چيز ديگری ترجيح می دهد...
[3:34 AM]



Tuesday, September 24, 2002



The Wall #18

Comfortably Numb | related pictures
Hello, is there anybody in there?
Just nod if you can hear me.
Is there anyone at home?
Come on, now, I hear you're feeling down.
Well I can ease your pain
Get you on your feet again.
Relax, I'll need some information first.
Just the basic facts.
Can you show me where it hurts?
There is no pain you are receding
A distant ship, smoke on the horizon.
You are only coming through in waves.
Your lips move but I can't hear what you're saying.
When I was a child I had a fever
My hands felt just like two balloons.
Now I've got that feeling once again
I can't explain, you would not understand
This is not how I am.
I have become comfortably numb.
Ok, just a little pinprick.
There'll be no more aaaaaaaaah!
But you may feel a little sick.
Can you stand up?
I do believe it's working, good.
That'll keep you going through the show
Come on it's time to go.
There is no pain you are receding
A distant ship, smoke on the horizon.
You are only coming through in waves.
Your lips move but I can't hear what you're saying.
When I was a child I caught a fleeting glimpse
Out of the corner of my eye.
I turned to look but it was gone
I cannot put my finger on it now
The child is grown, the dream is gone.
I have become comfortably numb

آهنگ Comfortably Numb از معروفترين آهنگ های آلبوم The Wall و يا شايد بهتر بگوييم کل آلبوم های Pink Floyd است به دليل متن شعر زيبا و هارمونی زيبای آهنگ با متن شعر و همچنين زيبايي قطعات تکنوازی گيتار.

Pink به خاطر مصرف زياد مواد مخدر و خاطرات جانکاه زندگی اش کاملاً کرخ شده است. او در اتاق هتلش است و مدير او و چند نفر ديگر به همراه يک دکتر پشت در اتاقش به در می کوبند و می گويند “وقت رفتن است”. وقت رفتن برای اجرای يک کنسرت. همزمان صدای بوق آزاد تلفن و صدای کسی که می گويد “آیا کسی آنجا هست؟” و صدای تلويزيون که فيلم جنگی پخش می کند به گوش می رسد و در واقع ما را به ياد گذشته Pink می اندازند و به گونه ای دليل اصلی کرخ شدن او را بيان می کنند. مدير و دکتر که می بينند Pink در را باز نمی کند قفل در را می شکانند و به داخل می آيند. Pink کاملا بی حال روی صندلی افتاده است. دکتر به سراغ Pink می رود و می پرسد:

Is there anybody in there?

يادتان هست که Pink چه سوالی را می پرسيد؟

Is there anybody out there?

جالب اينجاست که اگر سوال Pink را با سوال دکتر مقايسه کنيم دليل اينکه Pink هيچ جوابی از طرف ديگران برای فريادش نگرفت را براحتی می توان فهميد...

دکتر دوباره از او می خواهد که اگه صدايش را می شنود سرش را تکان بدهد و دوباره همان سوال قبلی. دکتر می گويد که او می تواند بفهمد که حال Pink خوب نيست و می گويد که می تواند دردش را تسکين دهد و دوباره او را سر پا کند فقط يه کم اطلاعات اوليه می خواهد.

“می توانی نشان بدهی کجات درد می کند؟”

شما اگر جای Pink بوديد چه جوابی برای سوالهای احمقانه چنين دکتری داشتيد؟ می توانستيد به يک جای بدنتان اشاره کنيد و بگوييد اينجا درد می کند؟ نه...Pink روحش بيمار است و کاری از دست چنين دکتر احمقی بر نمی آيد...در مصاحبه سال ۱۹۸۰ راجر در جواب پرسش مصاحبه کننده که آيا در زندگی واقعی گروههای موسيقی راک چنين دکتر هايي وجود دارند می گويد:

“آره. يه دفعه يه دکتری داشتم که به خاطر اينکه دلم درد می کرد فکر می کرد من مسموم غذايي شدم...اون هم اصلا به حرف من گوش نمی کرد. در واقع بعدا فهميدم که يک تورم کبدی بيشتر نبوده...اون يه مسکن به من زد فيلادلفيا بوديم...پسر اون دو ساعت کنسرت طولانی ترين ساعت های زندگيم بود...اجرا کردن يک کنسرت در حاليکه به سختی می تونستی بازوتو بالا بياری...اگه تنهام گذاشته بود من می تونستم از پس دردم بر بيام...”

قسمت قابل توجه ديگر کليپ اينست که مدير و دست اندرکارانش هيچ گونه نگرانی نسبت به حال خود Pink ندارند بلکه همه نگرانيشان به خاطر اينست که نکند Pink به کنسرت نرسد و آنها کلی ضرر کنند...به هر قيمتی شده تو بايد بری رو سن حتی قيمت جانت. راجر در مصاحبه سال ۱۹۷۹ خود می گويد:

“اونا (مسوولان کنسرت) به هيچ کدام ازين مشکلات (نظير بد حالی اعضای گروه) علاقه ای ندارند. تنها چيزی که بهش علاقه دارند و توجه می کنند اينست که چند نفر آدم آمده و چند تا بليط فروخته شده و اينکه به هر قيمتی بايد کنسرت برگزار بشه...منظورم اينه که من خودم چند تا کنسرت بزرگ رو اجرا کردم در حاليکه خيلی افسرده بودم اما چند تا کنسرتم بر گزار کردم در حاليکه به شدت مريض بودم به صورتيکه يه کار معموليم نمی تونستی انجام بدی چه برسه به کنسرت...”

بعد از آن Pink سخن می گويد. منتها همه اش در ذهنش. تعبيری که از دکتر می کند بسيار زيباست:

“دردی وجود ندارد. حرفهای تو دارد مبهم می شود”
“کشتی ای دور، در افق دود می کند”

جمله دوم شايد اشاره به خاطرات کودکی Pink داشته باشد و يا شايد افکار و روياهای او ناشی از استعمال مواد مخدر باشد اما دومی درست تر به نظر می آيد. سپس می گويد که صدای دکتر به شکل موجهای نامفهوم است و او می بيند که لبهای دکتر تکان می خورد اما چيزی نمی شنود.Pink به ياد بيماری کودکی اش می افتد که مشابه بيماری اکنون او بود. بيماری ايکه در آهنگ “Mother” با سوال “Am I really dying” برای اولين بار بيان می شود.

“وقتی بچه بودم تب کردم”
“دستام مثل دو بادکنک شده بود”
“حالا دوباره اين احساس را پيدا کرده ام”
“نمی توانم توضيح بدهم. تو نمی فهمی”
“اينگونه که نشان می دهم نيستم”
“من کرخ شده ام. کرخی آرامش بخش”

Pink به خاطر مصرف مواد مخدرو يا حالت افسردگی شديدش دستانش باد کرده اند و خودش کرخ شده است. درست مانند اون بيماری کودکی اش اينجا هم نمی تواند توضيح بدهد به کسی که مشکلش چيست. درست مانند آن زمان هم کسی او را درک نمی کند. Pink با ساختن ديوارش و منزوی کردنش، خودش را نسبت به مشکلات زندگی اش کرخ کرده است. ديگر چيزی برای او مهم نيست و علايم محيط بيرون را درک نمی کند و فقط در خود سير می کند. در همين حين در کليپ Pink را در زمان بچگی اش می بينيم. او يک موش در يک مزرعه پيدا می کند و می برد او را تا به مادرش نشان بدهد. اما مادرش می ترسد و به او می گويد که موش را ببرد بياندازد بيرون. Pink موش را در يک انبار در مزرعه می برد و روی کاه ها می گذارد و لباسش را هم در می آورد و می گذارد روی موش. بعد از مدتی Pink دوباره به سراغ موش می آيد اما موش را مرده مي يابد. موش را از دم می گيرد و به رودخانه می اندازد. بهترين توجيح برای اين صحنه عجيب غريب در وسط فيلم توجيح روان شناسی آن است. آن موش زشت و ترسناک نماد درد ها رنجها و عقده های Pink است. هنگاميکه اين مصايبش را به مادرش بيان می کند مادر به شدت می ترسد و از او می خواهد که پنهانش کند. دريا نماد ذهن ناخدا گاه Pink است. وقتی که موش بر اثر نبودن محيطی برای زيستن می ميرد Pink تمام آن دردها و سختيها را به ذهن ناخداگاهش می سپارد. دليل توجيه اين تفسير عجيب غريب هم به نظر من صحنه های خود کليپ است. موش با بوسه های محبت آميز مادر (که برای بچه ای به آن سن حکم تحقير دارد) و صحنه های جنگ و سربازی (پدرش) که موشی را از دم به دستش گرفته است همگی نشان ازاين دارند که آن موش نمادی از دردهای Pink است. ضمن اينکه خود آهنگ هم بيان دردهای Pink کوچک است. همانطور که Pink آن موش را که سايه ای از دردهايش بود در تاريکی آن انباری تنها می گذارد مادرش هم Pink مريض را که سايه ای از درد های خودش است، در تاريکی اتاق تنها می گذارد و به جای Pink با دکتر شروع به صحبت می کند...

بعد از حرفهای Pink و خاطرات کودکی اش، دکتر می گويد:

“خيلی خوب فقط يه خراش کوچک فقط يک خراش”
“آآآآآآآآآآآآآآآه ”
“ولی ممکنه که يه کم احساس ناراحتی کنی”
“می تونی بلند شی؟”
“مطمئن هستم که اثر خواهد کرد. خوبه”
“سرپا نگه ميدارتت موقع کنسرت”
“بجنب وقت رفتنه”

سرنگی که دکتر به Pink تزريق می کند به احتمال زياد ماده ايست که به هروئينی ها تزريق می کنند تا آنها را از حالت لذت و کرخی ناشی از مواد مخدر بيرون بياورند. جالب اينجاست که بعد از فرياد Pink هيچ کس اهميت و واکنشی از خودش نشان نمی دهد. اما نکته جالبی که از اين قسمت می توان در يافت لغت “Show” است که در مانند آهنگ اول آلبوم می تواند استعاره ای به زندگی باشد. سرنگها و درمان های ۵ دقيقه ای برای زنده نگه داشتن آدمی و تحمل سختی هايش بدون اينکه به فکر درمان اصلی و علت اصلی باشيم. از TM و مديتيشن های احمقانه و بی هدف و مانترا های مسخره و کتابهای معنوی گرفته تا سرگرمی های بيهوده نظير TV و مسابقات وقت تلف کنی و سياست و شست شوی مغزی و هزار کوفت و درد مضاعف ديگر.

دوباره Pink بعد از تزريق سرنگ همان حرفهای قبلی که نمی فهمد دکتر چه می گويد و فقط می بيند که لبهايش را تکان می دهد را تکرار می کند. سپس مانند قبل به دوران کودکی اش می رود و می گويد:

“وقتی بچه بودم يک نگاه گذرا انداختم”
“از گوشه چشمانم”
“برگشتم که نگاه کنم اما رفته بود”
“الان نمی توانم نشانش دهم”
“دوران بچگی گذشته است و آن رويا ها همه نابود شده است”

نگاه گذرا شايد نمادی باشد از معصوميت کودکی. معصوميتی که چند سالی بيش نمی پايد و جای خودش را به تجربه های تلخ و عصبيت ها و تعصب ها و آجرهای ديوار انزوای آدمی می دهد. معصوميتی که Pink اکنون نمی تواند کوچکترين اثری از آن را در خودش پيدا کند. او بزرگ شده است و تمام آن روياهای زندگی ساکت و بدون دردسر و رنج همگی نابود شده است.

لباس Pink را به سختی عوض می کنند و او را بلند می کنند و به سمت ماشين می برند. هنگاميکه از پله های تاريک و رعب آور هتل پايين می آورند مرتب صحنه هايي از کرم هايي که به مغز او نفوذ کرده اند را می بينيم. گويي که دارند او را از آسمان پايين می آورند و از درون تونل های رعب آور به جهنم منتقل می کنند. تمام پوست او شل می شود به گونه ايکه براحتی می توان آن را کند. Pink هم همين کار را می کند. پوست صورتش را می کند تا شخصيت جديد ديکتاتوريش بيش از پيش نمايان گردد. او اکنون يک ديکتاتور تمام عيار است و ديگر چيزی به نام معصوميت در او نيست...
[12:50 PM]



Sunday, September 15, 2002



The Wall #17

Bring the Boys Back Home | related pictures
Bring the boys back home.
Bring the boys back home.
Don't leave the children on their own, no, no.
Bring the boys back home.

آهنگ “Bring The Boys Back Home” بنا به گفته راجر در مصاحبه سال ۱۹۷۹ اش آهنگ اصلی وپيام اصلی کل آلبوم The Wall است. اين آهنگ ادامه و تکميل کننده آهنگ قبل يعنی Vera است و ظاهراً حامل اين پيام است که جنگ ها بايد خاتمه بپذيرد و مردان و پسرانی که به جنگ رفته اند بايد به خانه هايشان باز گردند و هيچ بچه ای بدون پدر يا سرپرست نماند. اما خود راجر در همان مصاحبه اذعان می دارد که اين آهنگ تنها در مورد جنگ نيست بلکه در مورد هر کاري است که آدمی را به خودش آنقدر مشغول می سازد که آدمهای ديگر و ارتباط با آنها به دست فراموشی سپرده می شود. در يک نزاع و جنگ و مشغوليتی که اصل زندگی و کنارهم بودن انسانها و رابطه بين آنها قربانی می شود. همان پيامی که در آهنگ Hey You بيان می شود: “Together we stand; Divided we fall”.

اما فيلم:

Pink درهمان ایستگاه قطاری است که بازگشتگان از جنگ با خانواده های خود ديدار می کنند. سپس همگی يکصدا متن شعر را می خوانند و همزمان با خواندن اين شعر دور Pink حلقه می زنند. صحنه بسيار جالبی است. تمام مردم پيام کل فيلم را برای Pink می خوانند اما Pink حيرت زده فقط به آنها تماشا می کند و باز دوباره پيام را دريافت نمی کند. Pink مانند يک جزيره از مردم جدا می افتد در صورتيکه مردم (همان مردمی که در آهنگ Is There Anybody Out There آنها را صدا می کند) دور و بر او هستند و Pink می تواند براحتی با ارتباط برقرار کردن با آنها خود را از خطر منزوی ساختن خودش نجات بدهد. سربازان باز گشته از جنگ به سمت روشنايي و نور آفتاب حرکت می کنند تا دوباره زندگی خالی از ترس و وحشت خود را شروع کنند. اما اين اتفاق برای Pink نمی افتد و او بعد از رفتن مردم از ايستگاه قطار به جای اينکه همگام با بقيه مردم برای ساختن يک زندگی نو و جديد آماده شود تک و تنها در همان ايستگاه روی صندلی می نشيند و کنار همان آواژور هميشگی به تماشای تلويزيون وهمان فيلم های مضحک جنگ جهانی می کند. سپس به زمان حال Pink در هتلش (به همان صورت قبل روبروی TV ) می رويم و Pink ای که کاملا بی حس شده است و در اتاقش را می زنند و می گويند “وقت رفتن است”…
[3:55 AM]



Saturday, September 07, 2002



The Wall #16

Vera | related pictures
Does anybody here remember Vera Lynn?
Remember how she said,
That we would meet again,
Some sunny day.

Vera!
Vera!
What has become of you?
Does anybody else in here feel the way I do?

Pink با ياد آوری دوباره خاطرات کوچکی اش به گونه ای آن فرار آهنگ قبل و ساختن ديوارش را توجيح می کند. آهنگ های اميد بخش زمان بچگی اش را به ياد می آورد. يکی از آن خوانندگان ويرا لين خواننده معروف زمان جنگ جهانی دوم بود و آهنگ “We will meet again” آهنگی است که در زمان بچگی Pink بسيار محبوب و پر طرفدار شد و نقش به سزايی در روحيه دادن به مردم انگليس و زنهايي که شوهرانشان در جبهه ها و درگير جنگ جهانی بودند داشت. Pink با ياد آوری اين آهنگ احساس اميد خود در بچگی اش به برگشتن پدرش از جنگ را باز گو می کند. “ما دوباره همديگر را ملاقات خواهيم کرد”. اما اميدی که هيچ موقع به واقعيت نپيوست و اکنون که Pink آن زمان را به ياد می آورد با اندوه از ويرا می پرسد که پس آن وعده و وعيد ها چه شد؟ آیا کس ديگری هم همين احساس من را دارد؟ آن وعده ها که انگليس دوباره به وضعيت قبل از جنگ بر می گردد چه شد؟ آن وعده صلح و آسمان آبی و روز آفتابی چه شد؟ آن اميد هايی که Pink در آهنگ اول يعنی “In the Flesh?” به آن اشاره می کند همگی واهی و پوچ بود و مقدمه ای گريز ناپذير برای ساختن ديوارش.

فيلم هم سعی در رساندن همين مضمون دارد. Pink بچه به سمت ايستگاه قطار می رود. مردانيکه از جنگ باز گشته اند همگی خانواده ها و همسرانشان را می يابند. Pink با نا اميدی سعی در يافتن پدرش در اين خيل عظيم جمعيت دارد. کسی را در اين جمعيت شبيه به پدرش می يابد. به سمت او می رود. مرد رويش را بر می گرداند. اما او پدرش نيست. مرد همان لحظه همسر و فرزندش را می يابد و آنها را در آغوش می گيرد. Pink افسرده و نا اميد از آن مرد دور می شود....
[1:32 PM]



Friday, September 06, 2002



The Wall #15

Nobody Home | related pictures
I've got a little black book with my poems in.
Got a bag with a toothbrush and a comb in.
When I'm a good dog they sometimes throw me a bone in.
I got elastic bands keeping my shoes on.
Got those swollen hand blues.
Got thirteen channels of shit on the T.V. to choose from.
I've got electric light.
And I've got second sight.
I've got amazing powers of observation.
And that is how I know
When I try to get through
On the telephone to you
There will be nobody home.
I've got the obligatory Hendrix perm.
And the inevitable pinhole burns
All down the front of my favorite satin shirt.
I've got nicotine stains on my fingers.
I've got a silver spoon on a chain.
I've got a grand piano to prop up my mortal remains.
I've got wild staring eyes.
And I've got a strong urge to fly.
But I got nowhere to fly to.
Ooooh, Babe when I pick up the phone
There's still nobody home.
I've got a pair of Gohills boots
And I got fading roots.

Pink با اينکه يک ستاره بزرگ راک است اما در واقع هيچ چيز ندارد. همانطور که در آخرين جمله می گويد ريشه هايش در حال خشک شدن است. تفاوت اين آهنگ با آهنگ “What shall we do now?” در اينست که در آن آهنگ Pink هنوز آگاه نبود که سر انجام او به کجا ختم می شود. اما اکنون در يافته است که با ساختن ديوارش به کجا رسيده است. چيز هايي که او دارد در مقابل چيزهايي که از دست داده است همگی بی ارزش و ناچيز هستند. او يک کتاب سياه کوچک دارد که شعر هايش را در آن می نويسد. يک کيف که يک مسواک و يک شانه در آن است. زندگی او مثل زندگی يک سگ شده است. از خودش اراده ای ندارد وبه يک حيوان دست آموز تبديل شده است. در اثر مصرف زياد مواد مخدر دست هايش باد کرده است و رنگش آبی شده است. حالا تنها کاری که می تواند بکند اينست که بشيند جلوی تلويزيون و از بين ۱۳ کانال مزخرف و آشغال يکی را انتحاب کند. او با مصرف مواد مخدر ديد دوم پيدا کرده است و قدرت عظيمی برای مشاهده پيدا کرده است. همه اينها را بدست آورده اما وقتی به همسرش زنگ می زند هنوز کسی گوشی را بر نمی دارد. او شکل مو هايش را به اجبار مانند جيمی هندريکس (که در آن زمان يک سمبل برای گيتاريست ها و گروه های موسيقی بود) در آورده است. جاي سوزن تزريق موادش می سوزد. از بس سيگار می کشد که جای نيکوتين روی دستانش باقی می ماند. يک پيانو دارد که آثار فنا پذير خودش را با آن می نوازد. چشمانش آن معصوميت کودکی را از دست داده است و وحشی شده است. مدام به يک جا زل می زند. باز مواد می کشد و به شدت دلش می خواهد پرواز کند اما جايی را ندارد که به آنجا پرواز کند. همه اينها را بدست آورده است اما باز وقتی به همسرش زتگ می زند کسی خانه نيست. او پوتين Gohills بدست آورده است اما به جايش شادابی ريشه های زندگی اش را از دست داده است. ريشه هايی که اکنون در حال خشک شدن و نابودی است.

اما فيلم:

Pink در اتاق هتلش است و در حال تماشای تلويزيون. مدام کانال عوض می کند و باز هم همان مزخرفات قديم. يا فيلم های جنگی يا کارتون تام و جری يا سخنرانی کندی در کاخ سفيد يا فيلم های عشقی وازين گونه مهملات که هيچ کدام به درد او نمی خورند. کانال عوض کردن او با کنترل از راه دور تلويزيون همانند گرفتن شماره تلفن همسرش می گردد. همانطور که با گرفتن شماره همسرش او را پيدا نمی کند با عوض کردن کانال های تلوزيون هم به هدفش نمی رسد. سپس Pink را نشان می دهد که در يک دشت بی انتها تنها و بی کس با همان آواژور اتاق هتلش مشغول نماشای فيلم “The Dambusters” است. داستان فيلم خيلی به بحث ما مربوط نيست اما در فيلم سگی هست که صاحبش را که يک خلبان هواپيمای جنگی بوده است را از دست می دهد و سرگردان در باند هواپيما به دنبال صاحبش است. همزمان Pink را نشان می دهد که همانند آن سگ که صاحبش را از دست داده است پدرش را از دست داده و به ناگاه Pink به زمان بچگی اش میرود. Pink که اکنون بچه است در اين دشت به يک جای تنگ و تاريک می رود و سپس سر از يک بيمارستان روانی ها در می آورد. کسی را تک و تنه در انتهای بيمارستان می يابد. وقتی آن شخص سرش را بر می گرداند چهره همان Pink ای که ابروهايش را زده است و قيافه وحشتناکی را به خود گرفته است را می بيند. بچه به شدت می ترسد و پا به فرار می گذارد. چقدر ايده آل های Pink در زمان کودکی اش با آنچه که اکنون شده است تفاوت دارد. روياهای رييس جمهور شدن او را به ياد داريد؟ اما Pink ازين حقيقت که با ساختن ديوارش به يک ديوانه تبديل خواهد شد فرار کرد...
[1:08 PM]



Wednesday, August 28, 2002



The Wall # 14

Is There Anybody Out There | related pictures
[repeat]
Is there anybody out there?

جالبيه اين آهنگ اينست که متن آهنگ فقط يک خط است اما کاملا فضای مطلوب آهنگ را می رساند. ” کسی آنجا هست؟ “. آهنگ در واقع يک پل ارتباطی بين آهنگ قبل يعنی Hey You و آهنگ بعدی Nobody Home می باشد. برای رساندن يک حس است؛ حس تنهايی. Pink برای نجات خودش از اين ديوار تلاش می کند. اما نمی داند چگونه خودش را از اين دیوار خلاص کند. سعی می کند از ديوارش بالا برود و يا ديوار را در هم بکوبد “اما اين فقط يک رويا بود؛ ديوار خيلی بلند بود”. به گفته خود راجر در مصاحبه سال ۷۹ Pink دلش می خواهد از اين ديوار نجات پيدا کند اما آن تلاشی را که بايد انجام بدهد (آن حکمی که در آهنگ The Trial صادر می شود) انجام نمی دهد. کاری که او واقعاً دوست دارد انجام بدهد اينست که فقط تنهای تنها باشد و تلويزيون نگاه کند! خيلی هم شکستن ديوار برای او مهم نيست. برای همین يک چند باری تلاش مذبوحانه می کند و بعد بی خيال ديوار می شود! هنگامی که Pink جمله ی “Is There Anybody Out There “ را تکرار می کند در پس زمينه صدای کُر شنيده می شود و به مرور اين صدا قوت می گيرد به نحوی که در آخرين بار صدای Pink در اين صدای کُر تقريباً گم می شود. شخصيت جديد Pink در حال نشان دادن خودش است و آن چيزی نيست جز يک شخصيت ديکتاتوری خشن. خشونت از نحوه گفته شدن اين جمله که می تواند هم آوايي طرفداران اين ديکتاتور جدید و يا به گونه ای رساندن قدرت و ترس و وحشت باشد به خوبی پيداست. در پس زمينه هم صداهای همان کرمها دوباره شنيده می شود. مغز او به فساد کشيده شده است و ماحصل اين فساد يک شخصيت ديکتاتوراست.

Pink بعد ازينکه از فکر شکستن ديوارش بی خيال می شود به درون اتاقش در همان هتل می رود. همزمان يک سولوی آکوستيک از Dave را می شنويم که از شاهکارهای کل آلبوم است. Pink هيچ حرفی نمی زند. سرش به کار خودش است و انگار که همه چيز روبراه است.Pink را دوباره درهمان اتاقی که همه چيزش را در آهنگ Don’t Leave Me Now تخريب کرده بود می بينيم. اما این دفعه اتاق به شدت مرتب و منظم است. همه چيز سر جايش است و Pink به شدت در مرتب بودن اتاقش حساسيت دارد به گونه ای که قوطی Coke را چند سانتيمتر جابجا می کند تا با بغليش هم رديف شود! اين حساسيت ماليخوليايی در مرتب بودن شاد پيش زمينه های بيماری باشد که او کم کم به آن دارد دچار می شود؛ ديوانگی. شايد هم نتيجه تنهايی بيش از حد او باشد و به نوعی سر گرم کردن خودش و نشان دادن اين موضوع که اوضاع کاملاً بر وفق مراد است و هيچ اتفاقی نيافتاده است و او به هم نريخته است. Pink گيتاری که متلاشی کرده بود را دوباره مثل روز اول کرده است. به کارهای احمقانه می پردازد. کلکسيونی از تيغ های ريش تراشی و تيرهای جنگی و غيره جمع کرده است و چند تا قرص را با نهايت دقت در يک رديف می چيند و گردوخاک زمين را با فوت بر طرف می کند. کارهايی که نشان از وسواس ديوانه کننده او دارد. سپس به حمام می رود و موهای سينه اش را می تراشد و بدنش را با تيغ می خراشد اما کوچکترين اثری از درد در چهره او مشاهده نمی شود. او درد را ديگر حس نمی کند و بی احساسِ بی احساس شده است. شخصيت ديکتاتوری او که در آهنگ Don’t Leave Me Now فقط يک حالت گذرا بود اکنون تمام وجودش را در بر گرفته است. هاله ای مات از پشت شيشه ی حمام از او پيداست. در را باز می کند. تمام ابروهايش را با تيغ زده است. او به يک ديکتاتور تمام عيار تبديل شده است....
[3:38 AM]



Tuesday, August 20, 2002



The Wall #13

Hey You
Hey you, out there in the cold
Getting lonely, getting old, can you feel me?
Hey you, standing in the aisles
With itchy feet and fading smiles, can you feel me?
Hey you, don't help them to bury the light
Don't give in without a fight.
Hey you, out there on your own
Sitting naked by the phone, would you touch me?
Hey you, with you ear against the wall
Waiting for someone to call out, would you touch me?
Hey you, would you help me to carry the stone?
Open your heart, I'm coming home.
But it was only fantasy.
The wall was too high, as you can see.
No matter how he tried, he could not break free.
And the worms ate into his brain.
Hey you, out there on the road
Always doing what you're told, can you help me?
Hey you, out there beyond the wall,
Breaking bottles in the hall, can you help me?
Hey you, don't tell me there's no hope at all
Together we stand, divided we fall.

آهنگ Hey You از آن آهنگهای معروف Pink Floyd است که به خاطر متن آهنگ زيبا و سولوی فوق العاده Dave بسيار معروف است. متاسفانه اين آهنگ در فيلم نيست و راجر اين آهنگ را به دليل طولانی بودن و ناراضی بودن از کليپ فيلم آن را در آخرين لحظات از فيلم حذف می کند. اما خود آهنگ:

Pink بعد ازينکه در می يابد که جدا کردن خودش از دنيا آنقدر هم که فکر می کرده است برای او سودمند نبوده است. او احساس تنهايی و انزوای مطلق می کند و شروع به التماس به مردم پشت ديوار. از آنها می خواهد که او را درک کنند. او را لمس کنند. البته همه آهنگ در ذهن او می گذرد. و سپس پيامی را به همه ماها که در حال ساختن ديوارهای خودمان هستيم می دهد. او اکنون دريافته که چه اشتباه بزرگی مرتکب شده است و می خواهد تجربه تلخش را به گوش همه برساند:

- آهای تو! نگذار آنها روشنايی را دفن کنند - بدون جنگ خودت را تسليم نکن...

از ديگران درخواست می کند که برای تحمل بارسنگين زندگی به او کمک کنند. باری که در طول زندگی اش اندک اندک جمع گرديد و او را اکنون از پا انداخته است.

بعد از سولوی گيتار، خود راجر مانند آهنگ The Thin Ice حقيقت را بيان می کند. اميد Pink به ديگران يک رويا بيش نبود. ديوار آنقدر بلند است که هرچه او سعی کند نمی تواند خود را از آن آزاد سازد و بيان می کند:

- و کرمها به مغزش نفوذ می کنند

اين اولين باری است که لغت "کرم" بيان می گردد. کرم استعاره به فساد و پوسيدگی است. فساد و پوسيدگی که ناشی از نبود روشنايی است. همان روشنايی که خود Pink با ساختن ديوارش آن را دفن کرد. Pink به سمت اضمحلال می رود. مغز او کم کم به سمت تباهی و سياهی می رود، به سمت بيماری و جنون.

بعد از روشن شدن اين حقيقت که کسی را راهی به سويش نيست و کسی نمی تواند او را درک کند بجای همدردی درخواست کمک می کند. کمک برای نجات او از اين اين زندان. روند آهنگ بسيار هماهنگ با متن است. در اول که Pink درخواست همدردی می کند آهنگ بسيار آرام است. به گونه ای است که انگار دارد درد دل می کند. وقتی که سولو شروع می شود حقيقت برای او کم کم روشن می گردد. سپس راجر آن حقيقت تلخ را به Pink گوشزد می کند و بعد که Pink فرياد کمکش را می خواهد به گوش مردم برساند راجر متن آهنگ را با فرياد می خواند و سولوی آهنگ پيچيده تر می گردد تا فضای آهنگ به خوبی رسانده شود.

بعد از فرياد هايش و نشنيدن هيچ پاسخی در می يابد که نبايد هيچ اميدی داشته باشد. او حقيقتی فراتر از همه اين حرفها را درک کرده است و آن هم اينکه "ما با کمک هم است که می توانيم بايستيم و با منزوی کردن خودمان از ديگران به سمت پردگاه نيستی کشيده می شويم"...ما به ديگران (گرچه گاهی مايه رنجش وسختی هستند) نياز داريم و به محض اينکه کسی خودش را به طور کامل از ديگران منزوی می کند نابود می شود...اما افسوس که ديرفهميده است و راه نجاتی ندارد...
[6:03 AM]



Saturday, August 10, 2002



The Wall #12

Another Brick in the Wall, part III
I don't need no arms around me
And I don't need no drugs to calm me.
I have seen the writing on the wall.
Don't think I need anything at all.
No! Don't think I'll need anything at all.
All in all it was all just bricks in the wall.
All in all you were all just bricks in the wall.

Goodbye Cruel World | related pictures
Goodbye cruel world,
I'm leaving you today.
Goodbye, goodbye, goodbye.
Goodbye, all you people,
There's nothing you can say
To make me change my mind.
Goodbye.

بعد از يک سفر به دنيای گذشته Pink کم کم به لحظه اکنون Pink می رسيم. اين آهنگ تمام عقده ها، بيمها، خشمها و وحشتهای آهنگ های پيشين را در خودش جمع کرده است ودر فيلم هم همزمان با خوانده شدن اين آهنگ فلاش بکهای کوتاهی به کل قضايای گذشته را می بينيم. Pink دنيا را طرد می کند به خاطر اينکه ديده است زندگی واقعی معنايش چيست. او آن دريای آبی گرم و آن آسمان آبی که مادرش در کودکی به او وعده داده بود را نتوانست ببيند و به جای آن زندگی پر از ترس و رنج و عقده را به خود ديد. او اکنون می داند آن روياها همگی بچگانه بود و زندگی واقعی معنايش چيست. او ديگر به هيچ چيز احتياج ندارد. نه طرفدارانش او را آرامش می بخشند و نه مواد مخدر. ديوار او ديگر رو به اتمام است و با بيان اين جملات ديگر کامل کامل می گردد.

نکته ای که در شعر اين آهنگ است اينست که بر خلاف آهنگهای پيش که از A brick in the wall استفاده می کرد در اين آهنگ که ديگر ديوار او تکميل شده است از لغت جمع استفاده می کند يعنی Bricks . حالا که به لحظه حالِ او کم کم نزديک می شويم Pink می گويد همه اين اتفاقها فقط وفقط به آجرهایي برای ديوار من تبديل شدند.

و اما آخرين آهنگ CD I از آلبوم The Wall :

گذشته تمام گشت و زمان حال Pink را می بينيم. روی همان صندلی مخصوصش که در هتل بود به جايی خيره شده است. اما اين دفعه به جای تلويزيون به ديوار ضخيم و بلندش که اکنون کامل است. او از دنيای بيرحم و ظالم خداحافظی می کند. از تمام مردم. هيچ حرفی ديگر نمی تواند نظر او را برگرداند. او ديگر راهی برايش باقی نمانده است. اگر چه شعر اين آهنگ اين موضوع را تداعی می کند که Pink قصد خودکشی دارد اما خداحافظی که او با دنيا می کند به خاطر اينست که ديوارش او را به کل از دنيا ايزوله کرده است (به دليل همين تفسير سطحی اين آهنگ جزو 100 آهنگ معروفيست که تشويق به خودکشی می کند). نکته جالب اين آهنگ آخرش است جاييکه Roger آخرين جمله يعنی همان goodbye را می گويد. آهنگ به طور ناگهانی قطع می شود. Pink به کمک ديواری که اکنون کامل است به طور ناگهانی ارتباطش با ما قطع می شود و تنها و بدون هيچ ياری دهنده ای درون اين ديواری که به دور خودش کشيده است گير می افتد. Pink با نگاهی که آکنده از شک است به منفذ کوچکی در ديوارش می نگرد. شک به اينکه آيا راهی به بيرون از اين ديوار وجود دارد؟ آيا اشتباه بزرگی مرتکب نشده است؟ آهنگی که به زيبايی هر چه تمام تر سی دی يک آلبوم را به اتمام می رساند.

اينهم از سی دیِ يک. خدايا ما را عاقبت بخير بکن!
[6:19 AM]



Thursday, August 08, 2002



The Wall #11

Don't Leave Me Now
Ooooo Babe,
Don't leave me now.
Don't say it's the end of the road.
Remember the flowers I sent.
I need you, Babe,
To put through the shredder in front of my friends.
Oh Babe,
Don't leave me now.
How could you go?
When you know how I need you,
To beat to a pulp on a Saturday night.
Oh Babe,
Don't leave me now.
How can you treat me this way?
Running away.
Oh Babe,
Why are you running away?

Pink به التماس زنش می افتد و از او درخواست می کند که بماند و او را ترک نکند. البته هيچ کدام ازين درخواستها در مقابل زنش بيان نمی گردد بلکه همه در ذهن او می گذرد. شايد Pink آنقدر مغرور است که هيچ موقع اين گفته ها را جلوی زنش بيان نکرده است (ممنون مانی) . او سعی می کند که که زنش را به ياد خاطرات خوب گذشته بياندازد.

- آن گلهايی که برايت می فرستادم را بياد بياور.

اما همچنان که آهنگ پيش می رود Pink به ياد می آورد که علاوه بر محبتی که به زنش داشته، رفتار حشونت آميز هم با او داشته است.

- من به تو احتياج دارم عزيزم، تا تو را جلوی دوستانم خورد کنم. - آه عزيزم، مرا ترک نکن. - تو چگونه می توانی مرا ترک کنی (*) - در صورتيکه می دانی من چقدر به تو احتياج دارم - تا تو را شنبه شب به شدت بزنم

اين بيان احساسات عشق و تنفر به هم تابيده شده در حرفهای Pink نشان ازاين دارد که Pink هم همسرش را به شدت دوست داشته وشديدا محتاج او بوده است و هم اينکه زنش خيلی هم تقصير نداشته است. زنش از رفتارهای نادرست او در "يکی از روز های بدش" بی بهره نبوده است! همان عبارتی را که در آهنگ قبل تکرار می کند و می گويد: "اينقدر تعجب زده نگاه نکن، اين يک حالت گذراست...". شايد هم نشان از نهايت تنفر Pink از همسری داشته باشد که او را ناجوانمردانه ترک کرده است و او اکنون عمق تنفرش را با بيان اينکه دوست دارد او را کتک بزند و جلوی همه خوردش کند، اظهار می دارد. اما من خودم شخصا به اين نظر شک دارم. دليلش هم لغت Saturday night است که به نظر من نشان از گونه ای عادت Pink دارد. به نظر من Pink به گونه ای دارد خودش را سرزنش می کند و همسرش را تبرئه می کند. جمله : "تو چگونه می توانی مرا ترک کنی" يک عبارت sarcastic است و در واقع درست عکس معنی می دهد. Pink عمق حماقت خودش را به اين انتظار وفاداری احمقانه بيان می کند. چگونه از زنش انتظار وفا داری داشته باشد در حاليکه او اينگونه رفتار خشونت آميزی با زنش داشته است؟ همان حکمی که در آخرين آهنگ The Wall بيان می کند:

After all it's not easy, Banging your heart against some mad bugger's wall.

اما فيلم: Pink همزمان با حرفهايی که می زند سکس همسرش با آن مرد غريبه را تصور می کند. تصور اينکه همسری که به شدت دوستش دارد اکنون در تختخواب با فرد ديگری است کم کم برای او به صورت يک کابوس در می آيد. کابوسی که Pink را به شدت مورد تهديد قرار می دهد. اين کابوس را در صحنه بعد می بينيم:

Pink درهتل است و مانند هميشه مشغول تماشای تلويزيون است. همسرش به اتاقش می آيد و برای لحظه ای درنگ می کند. سپس سايه اش تبديل به يک پرنده غول پيکر می گردد. به پرنده ای که نوکش شبيه همان گل ماده و همان آلت تناسلی است که بحثش را گفتيم. پرنده همچنان که Pink را مورد حمله اش قرار می دهد او باز زنش را تصور می کند که در تختخواب با آن مرد است. سکس همسرش با آن مرد برای او يک کابوس شده است. کابوسی که به آجری ديگر برای ديوارش تبديل می گردد...
[6:56 AM]



Saturday, August 03, 2002



The Wall #10

One of My Turns
[ Oh my God, what a fabulous room!
Are all these your guitars?
This place is bigger than our apartment.
Uh, could I have a drink of water?
Ya want some? Huh?
Oh wow! Look at this tub!
Wanna take a bath?
What're you watching?
Hello?
Are you feeling ok? ]

Day after day,
Our love turns gray,
Like the skin on a dying man.
And night after night,
We pretend it's all right,
But I have grown older,
And you have grown colder,
And nothing is very much fun, anymore.
And I can feel,
One of all my turns coming on.
I feel,
Cold as a razor blade,
Tight as a tourniquet,
Dry as a funeral drum.

Run to the bedroom,
In the suitcase on the left,
You'll find my favorite axe.
Don't look so frightened,
This is just a passing phase,
One of my bad days.
Would you like to watch TV?
Or get between the sheets?
Or contemplate a silent freeway?
Would you like something to eat?
Would you like to learn to fly? -- Would ya?
Would you like to see me try?
Ooohh. No!
Would you like to call the cops?
Do you think it's time I stopped?
Why are you running away??

Pink آن دختر را به هتلش می آورد و يکراست به روی صندلی می نشيند و با حالت سردی شروع به ديدن فيلمی از جنگ جهانی دوم از تلويزيون می کند. فيلم “The Dambusters” فيلمی که در مورد ساخت بمبی است برای خراب کردن سد های آلمانها. بمب به عمق آب می رود و منفجر می شود و در ديوار سد رخنه ايجاد می کند و سد تخريب می گردد. جالب اينجاست که فيلم جنگی هم در مورد تخريب ديوارهای دشمن است. در همين حين دختر به چرخ زنی در اتاق می پردازد و با حيرت از اتاق هتل Pink تعريف می کند:

- وای خدای من چه آپارتمان افسانه ای! اين گيتارها همش مال توست؟ اينجا از کل آپارتمان ما بزرگتره. می تونم يه کم آب بخورم؟ تو هم می خوای؟ هان؟...وای حمام رو نگاه کن! می خوای يه حمام بگيری؟

Pink بدون اينکه توجه کند فقط به تلويزيون نگاه کردنش ادامه می دهد.

- چی داری نگاه می کنی؟ helloooo ؟

Pink با دستانش سرش را می گيرد

- تو حالت خوبه؟

سپس Pink شعری را برای همسرش می خواند. همزمان با خواندن اين شعر و در حاليکه تلويزيون نگاه می کند دستش را کنار لبهای دختر می آورد و او تک تک انگشتان Pink را می مکد...شايد برای ياد آوری لحظاتی که عشقشان رنگ وبويی داشت. Pink از عشقشان می گويد و اينکه چگونه با گذشت زمان عشق قرمزشان به رنگ مرده خاکستری تبديل می گردد. می گويد:

- شبها پس از شبها وانمود می کرديم همه چيز روبراه است و هيچ اتفاقی نيافتاده است اما من بزرگتر شده ام و آن معصوميت خودم را از دست داده ام. تو سردتر شده ای و هيچ چيز مثل قبل آن طراوت و شادابی را که داشت ندارد.

عشقشان همانند تمام عشقهای ديگر با تهديد مواجه شده بود. اما هردو و بيشتر Pink در فروپاشی اين عشق سهم داشتند و زمانی Pink به خودش آمد که ديگر عشقشان مرده بود. از دست او کاری بر نمی آمد. (البته خودRoger می گويد که اگر همسرش فدا کاری نمی کرد و او را مانند همسرPink تنها گذاشته بود او هم سر نوشتی مانند Pink پيدا می کرد و ديوانه می شد). Pink دست خودش را می کِشد و دختر با افسردگی کنار يکی از گيتارها می نشيند (لحظاتی که دختر انگشتان Pink را می مکد درست لخظاتی است که Pink عشق نابود شده خود را به ياد می آورد). سپس اکنون خود را برای همسرش توصيف می کند:

- من احساس می کنم يکی از حالت های بدم دوباره دارد سر می رسد. من مانند يک تيغ ريش تراشی احساس سردی می کنم. مانند يک زخم بند احساس تنگی می کنم و مانند طبل مراسم دفن احساس خشکی می کنم.

اين جملات شايد اشاره به حالت های Pink پس از مصرف مواد مخدر داشته باشد و يا شايد هم اشاره به احساس او ازينکه عشقشان درهم کوبيده شده است و نابود شده است.

به ناگهان از روی صندليش بلند می شود و همه اتاقش را در هم می کوبد و به دختر می گويد: "اينقدر وحشت زده نگاه نکن، اين فقط يک حالت گذراست. يکی ازون روزهای بد من" که نشان می دهد اين خشم و عصبيت Pink قبلا هم سابقه داشته. او با اين عصبيت هايش زنش را فراری داده است. Pink تمام اتاقش را به طرز فجيعی نابود می کند. و به هيچ چيز رحم نمی کند مگر آن دختر که وسط اين خراب کردن ها با هراس از اتاق بيرون می رود. و در آخر آن تلويزيون را از پنجره اتاقش به بيرون پرتاب می کند و فرياد می کشد. از عمق روحش تمام بد بختيهايش را سر آن تلويزيون فرياد می کشد و طنين فريادش در شهر گم می شود. Pink با خراب کردن اتاقش شايد می خواست عواملی که اين وضعيت اسفناک را برايش به وجود آورده اند را نابود کند. اما اين خود اوست که اين جهنم را پديد آورده است نه گيتارهايش و مشروب و مواد مخدر و تلويزيونش. آنها وسيله بودند و تخريبشان هم کاری از پيش نمی برد. او خودش بايد تخريب شود. رأيی که در آهنگ The Trial فکر و مغزش صادر می کند تنها علاج اوست. اما نکته جالبی که در تخريب خانه است اين انداختن تلويزيون از پنجره به بيرون و فحش و فريادی است که Pink سر آن می کشد. Roger Waters به شدت مخالف است با نقش ابزاری تلويزيون واستفاده هايی که از آن برای شستشوی مغزی مردم و جهت گيری آنها می شود. در واقع جرقه هايی برای ساختن شاهکاری به نام Amused to Death از همين جاها زده می شود.

Pink که در ميابد دختر از اتاق فرار کرده است با ناراحتی و درد می گويد :"چرا فرار می کنی؟". شايد Pink انتظار داشته بعد اين همه خرابکاری دختر بماند و از او بپرسد که: "مشکلت چيست عزيزم من مي تونم کمکی کنم؟"...از اين دختر کثيف هم کاری بر نمی آيد (و انتظاری هم نمی رفت!) وPink تنها و افسرده در ذهنش به التماس زنش می افتد...
[12:53 PM]



Wednesday, July 31, 2002



The Wall #9

Young Lust
I am just a new boy,
Stranger in this town.
Where are all the good times?
Who's gonna show this stranger around?
Ooooh, I need a dirty woman.
Ooooh, I need a dirty girl.
Will some woman in this desert land
Make me feel like a real man?
Take this rock and roll refugee
Oooh, baby set me free.
Ooooh, I need a dirty woman.
Ooooh, I need a dirty girl.

Pink برای پرکردن فضای خالی همسرش و يا شايد يک دهن کجی به همسرش که اورا ترک کرده است به دنبال ارضای سکس خود با طرفداران سينه چاکش است. شايد غرق شدن در سکس فضای خالی ديوارش را پر کند. شايد خوابيدن با يک زن کثيف بتواند او را، برای لحظه ای هم که شده، از بدبختيها و مشکلاتش رهايی ببخشد. در فيلم صحنه هايی را از يک پارتی خصوصی او که بعد از کنسرت او در آمريکا انجام شده است می بينيم. چه ها که در اين پارتی رخ نمی دهد! طرفداران Pink که بيشتر زن هستند به سمت اردوگاه کنسرت هجوم می آورند. بعضی از آنها که اجازه ورود پيدا نمی کنند متوسل به پليس اردوگاه می شوند و با حال دادن به او راهی به داخل پيدا می کنند. شروع به رقصيدن و خوردن مشردب می کنند بعد هم که کمی گرم شدند زنها شروع به استريپ تيز می کنند. فردی که مسوول اردوگاه است با وراندازکردن سينه های دخترها به آنها اجازه ورود می دهد تا بروند و به اعضای گروه خدمت کنند! در اين مِان يک زن توجه Pink را به خود جلب می کنند وآن دختر با اشارهPink به سمت هتلش روانه می شود تا يک شب را با Pink بگذراند. همان اتاقی که در کنسرت برلين وسط ديوار ساخته شده بود...

Pink وسط اين پارتی و قبل ازآنکه با آن زن به هتلش برود باز به زنش زنگ می زند تا شايد بتواند با او حرف بزند. موقعيکه اپراتور به همسرش درانگليس زنگ می زند يک مرد گوشی را بر می دارد و موقعيکه می فهمد Pink آن ور خط است و می خواهد با همسرش صحبت کند گوشی را می گذارد. اپراتور دوباره سعی می کند اما باز هم تلفن قطع می شود. همسرش با همان مردی که از صلح ومضرات بمب های اتمی حرف می زد در رختخواب است، همان مردی که صلح خانواده او را بر هم زده است! Pink که انگارآب سردی بر او ريخته اند گوش تلفن از دستش می افتد و آرام آرام بر روی زمين می نشيند. او ديگر بر اين حقيقت آگاه گرديده است که زنش او را برای هميشه ترک کرده است...
[12:39 PM]



Tuesday, July 30, 2002



The Wall #8

What Shall We Do Now?
What shall we use to fill the empty spaces
Where waves of hunger roar?
Shall we set out across the sea of faces
In search of more and more applause?
Shall we buy a new guitar?
Shall we drive a more powerful car?
Shall we work straight through the night?
Shall we get into fights?
Leave the lights on? Drop bombs?
Do tours of the east? Contract diseases?
Bury bones? Break up homes?
Send flowers by phone?
Take to drink? Go to shrinks?
Give up meat? Rarely sleep?
Keep people as pets?
Train dogs? Race rats?
Fill the attic with cash?
Bury treasure? Store up leisure?
But never relax at all
With our backs to the wall.

Empty Spaces
What shall we use to fill the empty spaces
Where we used to talk?
How should I fill the final places?
How should I complete the wall?

ما برای پر کردن خلا های و سرپوش گذاشتن روی عقده های خودمان، به سرگرمی ها و کارهای بيهوده می پردازيم. سرگرمی ها تبديل به وسيله های برای تخديرمان می گردند، تخدير برای فرار از خودمان و ساختن حجاب و پرده به دور چشمانمان. همانطور که Pink هم برای پر کردن خلا هايش در ميان دريای عظيم طرفدارانش به دنبال تشويق و هورا کشيدن است. به دنبال خريدن گيتار جديد، ماشين قدرتمندتر، کارکردن از صبح تا شب روی آهنگ هايش و تورهای به دور دنيا است. مردم را مانند حيوانات اهلی خود می پندارد و عقده هايش را با فريادهای تشويق طرفدارانش ارضا می کند. شروع به خوردن مفرط الکل می کند، به دکتر روانپزشک مراجعه می کند، مال و ثروت به هم می زند. به گمان اينکه عقده ها و تخدير ها فضاهای خالی ديوارش را پر کنند، ديواری که او می خواهد بر آن تکيه بزند. اما برخلاف انتظارش هيچ وقت روی آرامش را به خود نمی بيند و منزوی تر و عقده ای تر می گردد...

و اما فيلم: اين قسمت از فيلم يکی از نيش دار ترين و در عين حال زيبا ترين انيميشن های فيلم را در خود دارد. در قسمت اول دو گل را می بينيم که نماد آلات تناسلی مرد و زن است. ناز سمبليک گل ماده و عشقبازی های آن دو، پيچيدن دو گل به دور يکديگر و نهايتا فرو رفتن گل نر در گل ماده را می بينيم و صحنه هايی از ارضا شدن آن دو را. اما بعد از ارضا شدن دو گل شروع به قرمز شدن می کنند، دو کبوتر عشق پرواز می کنند و فرار می کنند و دو گل تبديل به هيولاهای وحشتناکی می شوند که سعی در نابودی يکديگر دارند. عشق دو گل تبديل به جهنم نزاع و دشمنی می گردد و گل ماده بزرگ و بزرگتر می شود تا اينکه آنقدر بزرگ می گردد که گل نر مبهوت و حيران نزاره گر او می ماند و گل نر را می بلعد و تبديل به پرنده بزرگ سياهی می شود و پرواز می کند. اين قسمت از فيلم به زندگی زناشويی Pink اشاره دارد به عشقشان به هم و اينکه چگونه عشقشان بعد از مدتی که هيجانات جنسيشان فروکش کرد تبديل به جهنمی از دشمنی می گردد و در نهايت منجر به نابودی Pink می گردد.

قسمت دوم، نمايشی از ماترياليستی شدن بيش از پِيش زندگی ما است. زندگی مدرن به صورت يک ديوار بزرگ ( که آجر و ماده ساخت آن ماشين های آخرين مدل و تلويزيون راديو و ... است) هر چه را که سر راهش می بيند تخريب می کند و جلو می رود و به جای آن برجها سر به فلک می کشند. ديوار ميان پير و بچه فاصله می اندازد و مغز فرد پير را با باطوم متلاشی می کند (اشاره به نازی ها که معتقد بودند پيرها جز مصرف کننده بودن خير ديگری ندارند و بايد نابود شوند). آدمهايی که مانند ديوار چين مصالح اين ديوار بودند سر از ديوار بيرون می آورند و فرياد می کشند (جيغ معروف The Wall ) و گل ها تبديل به سيم خاردار اين ديوار می گردند. سپس توالی عقده های Pink را می بينيم. فردی فريادش تبديل به يک زن سکسی می گردد. زن سکسی تبديل به ژسه می گردد، ژسه تبديل به سرنگ تزريق مواد مخدر و سرنگ تبديل به گيتار بيس می گردد. سپس عقده ها و فشار مردم از اين دنيای مدرن تبديل به مشت بزرگ و بعد چکش بزرگی می شود. همين چکش سمبليک وسيله شکستن شيشه مغازه می شود و پليس می آيد و آن عده ای را که قصد دزدی داشتند را دستگير می کند. اکثر جرم و جنايت ها از همين عقده های مردم جامعه مدرن است. چرا جای دور می رويم؟

آخرين حرف:

اگر قسمت اول اين آهنگ (قبل ازينکه Roger متن شعر رابخواند) را گوش بدهيد صداهای نامفهوم و مبهمی می شنويد. حالا اين کار را انجام بدهيد :

آهنگ را به فرمت wave در بياوريد. برنامه sound recorder خود ويندوز را باز کنيد و به قسمت effects و بعد reverse برويد Accessories -> Entertainment -> Sound Recorder. حالا آهنگ را می توانيد بر عکس گوش بدهيد. Roger می گويد:

Congratulations. You have just discovered the secret message. Send your answer to Old Pink in care of the funny farm

و سپس نفر ديگری می گويد:

Roger, Carolyn is on the phone

Carolyn همسر Roger است. اينم ازين آرتيست بازی های Roger اِ که تکرارش رو توی آلبوم Amused to Death در آهنگ Perfect Sense, Part I باز می بينيم...هه هه باحال بود نه؟ :) اگه حوصله اين کارها رو ندارين همينجا کليک کنين تا بر عکسشو گوش کنين.
[3:54 PM]





The Wall #7

Goodbye Blue Sky
[ Look, Mummy. There's an airplane up in the sky. ]
Did you, did you see the frightened ones?
Did you, did you hear the falling bombs?
Did you ever wonder why we had to run for shelter,
When the promise of a brave new world,
Unfurled beneath a clear blue sky?
Did you, did you see the frightened ones?
Did you, did you hear the falling bombs?
The flames are all long gone,
But the pain lingers on.
Goodbye, blue sky.
Goodbye, blue sky.
Goodbye.
Goodbye.

آهنگ Goodbye Blue Sky در فيلم بعد از آهنگWhen Tigers Broke Free ,Part II خوانده می شود که در خود آلبوم نيست. چون اين آهنگ در آلبوم نبود من ترجيح دادم حرفی ازش نزنم چون خيلی ها فيلم را ندارند و ممکن بود خسته کننده شود. اما به نظر می رسد اگر جای اين آهنگ همان بعد از When Tigers… باشد اهنگ ها انسجام بهتر پيدا می کنند. حالا به هر حال...واقعا David با صدای معصومانه و آن گيتار آکوستيکش به خوبی فضای غم انگيز و معصومانه آهنگ را رسانده است...اما آهنگ:

Roger در اين آهنگ از جنگ شکايت می کند. مردم وحشت زده را به ياد می آورد که مبهوت و شگفت زده برای نجات جانشان به دنبال سر پناه می دويدند. مبهوت از آن شعارها و وعده و وعيد هايی که برای به وجود آوردن دنيايی کاملا جديد، دنيايی خالی از ترس و وحشت، به مردمی که به دنبال آسمان آبی بودند داده می شد. باز هم در اينجا لغت blue را داريم منتها اين بار برای برای آسمان. همان لغتی که در آهنگ The Thin Ice نماد معصوميت و بی گناهی Pink بود دراينجا نماد معصوميت آسمان است. آسمانی که هواپيماها با بمب هايشان در بسترش به باکرگی و معصوميتش تجاوز می کنند.

در اول کليپ اين آهنگ کبوتر سفيد صلح و آزادی از ترس حکومت های گربه صفت به آسمان آبی پناه می برد وبه ناگهان از هم فرو می پاشد و تبديل به هواپيمای غول پيکری می گردد که نشان آلمان ها و نازی ها را دارد و به دنبال آن رنگ آبی اسمان جای خودش را به تيرگی و وحشت هزاران هواپيمای صليب گونه ی پيام آور مرگ و بدبختی می دهد. وحشتی که مرده های جنگ را هم از گورهايشان بلند می کند و باز بر زمين می کوبد. مثلث های پرچم انگليس يک به يک فرو می ريزند و از آن يک صليب خونين باقی می ماند. خونهای مردمی که جنگ را نمی خواستند از صليب جاری می شود، به هدر می رود و به چاه فاضلاب می ريزد...کبوتر سفيد از باقيمانده خرابی های جنگ دوباره به پرواز در می آيد تا دوباره پيام صلح و آزادی را به گوش جهان برساند...

سپس Roger الان خود را به ياد می اورد و مي گويد که آتش و جنگ تمام شده است اما درد ها و زخم های خاطرات تلخ آن موقع ها هنوز هست...و با تکرار زياد لغت Goodbye به ما گوشزد می کند که آن آسمان آبی مرده است ...افسوس که پس از گذشت نيم قرن هنوز آسمان آبی بازنگشته است و ما به جای فشردن دست های يکديگر،هنوز گوشهايمان را می فشاريم تا پيام صلح آن کبوتر را نشنويم...

خدا نگهدار آسمان آبی...
خدا نگهدار آسمان آبی...
خدا نگهدار
خدا نگهدار.

[3:53 PM]





The Wall #6

Mother
Mother do you think they'll drop the bomb?
Mother do you think they'll like this song?
Mother do you think they'll try to break my balls?
Mother should I build the wall?
Mother should I run for president?
Mother should I trust the government?
Mother will they put me in the firing line?
Ooooo Is it just a waste of time?
(Ooooo Mother am I really dying?)
Hush now baby, baby, don't you cry.
Mother's gonna make all your nightmares come true.
Mother's gonna put all her fears into you.
Mother's gonna keep you right here under her wing.
She won't let you fly, but she might let you sing.
Mama will keep baby cozy and warm.
Ooooh baby ooooh baby oooooh baby,
Of course mama's gonna help build the wall.
Mother do you think she's good enough -- for me?
Mother do you think she's dangerous -- to me?
Mother will she tear your little boy apart?
Mother will she break my heart?
Hush now baby, baby don't you cry.
Mama's gonna check out all your girlfriends for you.
Mama won't let anyone dirty get through.
Mama's gonna wait up until you get in.
Mama will always find out where you've been.
Mama's gonna keep baby healthy and clean.
Ooooh baby oooh baby oooh baby,
You'll always be baby to me.
Mother, did it need to be so high?

فيلم اين قسمت از آهنگ آنقدر flash back و صحنه های مقايسه ای زندگی اکنونش و زندگی بچگی اش را در خود دارد که من از بيان همه آنها عاجزم و فقط با ديدن فيلم قابل درک است و فقط اشاره می کنم...

Pink تلفن را قطع می کند و تنها در تخت خوابش به فکر فرو می رود. به ياد مادرش می افتد. به ياد حرفهايی که با او زده است. به ياد نگرانيهای جنگ. به ياد اين می افتد که مادرش چقدر بيش از حد محافظ او بوده است. مادرش در کوچکترين و خصوصی ترين مسايل زندگيش هم دخالت می کند. او گونه ای بار آمده است که حتی از مادرش می پرسد که آيا طرفدارانش آهنگ او را دوست خواهند داشت يا نه؟ مي پرسد:

- مادر فکر می کنی آنها روی ما بمب می اندازند؟
که نگرانيها و اضطرابهای زمان بچگی اش ناشی از جنگ را تداعی می کند

- مادر فکر می کنی آنها از اين آهنگ خوششون می آيد؟
منظور از آنها همان طرفدارانش است.

- مادر من بايد به دور خودم ديوار بسازم؟

مادر از همان کودکی او را برای منزوی شدن و ساختن اين ديوار تنهايی تشويق می کرد.

- مادر من مي توانم رييس جمهور شوم؟
اشاره به آرزوهای کودکيش.

- مادر من می توانم به دولت اعتماد کنم؟
عقايد سياسی Pink را هم مادرش برای او شکل داده است.

- آه مادر من دارم می ميرم؟
در فيلم صحنه ای از مريضی Pink و آمدن دکتر بالا سرش را می بينيم. مريضی که در آهنگ Comfortably Numb به آن اشاره می شود.

بعد از اين جملات مادر شروع به حرف زدن مي کند و مثل هميشه صدای خواننده عوض می گردد. David حرفهای مادر را می خواند.

- آروم باش عزيزم گريه نکن.
- مادر همه کابوسهايت را به واقعيت تبديل ميکنه
- مادر همه اضطرابهايش را به تو منتقل ميکنه
- مادر تورا زير بال و پرخودش می گيره
- او (زنش) به تو مهلت پرواز نميده اما اجازه آواز خوندن ميده
- مامان تو را گرم ونرم نگه ميداره
- آه عزيزم...آه عزيزم...آه عزيزم...
- البته که مامان تو ساختن ديوارت بهت کمک مِکنه

حفاظت بيش از حد مادر از Pink برای تسکين روحی خودش به خوبی از اين جملات پيداست. دردهای ناشی از کشته شدن شوهرش، تنهايی و زجرهای اداره کردن زندگی خودش و بچه اش همگی باعث شد که او به تلافی اين دردها به حمايت بيش از حد بچه اش بپردازد به حديکه در مورد زنش هم تصميم مي گيرد و نظر می دهد... سپس Pink دوباره به سوالاتش ادامه می دهد

- مادر فکر می کنی او (She) برای من مناسب هست؟
- مادر فکر می کنی او (She) به من آسيب می رسونه؟
- مادر فکر می کنی او (She) بچه کوچک تو را می درد؟
- مادر فکر می کنی او (She) قلب مرا خواهد شکست؟

همزمان با خواندن اين اين جملات صحنه ازدواج Pink و صحنه های بعد ازدواج و بي توجهی، بی محلی و سردی او به همسرش (که من فکر می کنم به علت حرفهای مادرش باشد) را می بينيم. همسرش وارد اتاق او می شود و سعی در جلب کردن توجه Pink که در حال نواختن آهنگ Comfortably Numb در پشت پيانو است می کند. Pink به سردی نگاهی به او می کند. نگاهی که ناشی از گيجی و کرخ شدن و افسردگی اوست نه از سر قصد و دشمنی. همسرش ديگر از او نااميد می شود و با مردی آشنا می شود که از صلح حرف می زند. از ضرر های ناشی از بمب های اتمی وتلاش برای برقراری صلح! او از بی محليهای Pink به ستوه آمده است و کم کم به اين مرد علاقه مند می شود و از Pink دور می گردد...

دوباره David حرفهای مادر را می خواند:

- آروم باش عزيزم گريه نکن
- مامان همه دوست دخترهايت را برات چک می کنه
- مامان نميذاره هيچ دختر هرزه ای ازت استفاده کنه
- مامان شب آنقدر بيدار می ماند تا تو برسی
- مامان هميشه خواهد فهميد که تو کجا بوده ای
- مامان عزيزش را همِشه تميز و سلامت نگه می داره
- آه عزيزم...آه عزيزم...آه عزيزم...
- تو هميشه عزيِز من خواهی بود

Pink از مادرش می پرسد "مادر آيا ديوار من اينقدر بايد بلند باشد؟"
[3:51 PM]





The Wall #5

Another Brick in the Wall, part II
We don't need no education
We don't need no thought control
No dark sarcasm in the classroom
Teachers leave them kids alone
Hey! Teachers! Leave them kids alone!
All in all it's just another brick in the wall
All in all you're just another brick in the wall
We don't need no education
We don't need no thought control
No dark sarcasm in the classroom
Teachers leave them kids alone
Hey! Teachers! Leave them kids alone!
All in all it's just another brick in the wall
All in all you're just another brick in the wall

اين آهنگ و کليپ آن معروفترين آهنگ آلبوم The Wall است. زمانيکه آلبوم The Wall و فيلم آن در آمد اکثر کانالهای شوی کلِپ تنها اين قسمت از آن را پخش می کردند و از بقيه صرف نظر می کردند و به خاطرهمين موضوع تنها چيزی که از اين آهنگ نزد مردم تعبيرمی شد اين بود که Pink Floyd به شدت با تحصيل مخالف است ( به تکرار جمله "ما احتياجی به آموزش نداريم" توجه کنيد"). اما اگر کسی تا اينجا فيلم و خود آلبوم را دنبال کرده باشد اين نکته را درمی يابد که منظورRoger نفس آموزش نيست بلکه آموزشی است که فکر و ذهن بچه ها را شستشو می دهد و آن را قالب بندی و کنترل می کند. آموزشی که معلمان در آن از هيچ کوششی برای نيش و طعنه زدن (Dark Sarcasm) و خرد کردن شاگردان فروگذار نمی کنند. هدف آهنگ اينست که آموزش از يک اطاعت بی چون و چرای پادگان نظامی به محيط امنی برای بچه ها تبديل گردد. تشبيه مدارس به پادگانهای نظامی و شستشوی مغزی آنها به خوبی از فيلم معلوم است. بچه ها دسته دسته و با يک آهنگ پای نظامی وارد مکانی می گردند که اسم آن اصطلاحا مدرسه است. موقع حرکت معلم که حکم سرکردگی اين پادگان را دارد فرياد می زند :

If you don't eat your meat, you can't have any pudding

اشاره ای بيش از پيش به پادگان بودن مدارس. بچه ها در حاليکه ماسک بر صورت دارند وهمگی به يک شکل لباس پوشيده اند نوبت به نوبت روی نيمکت ها می نشينند. ماسک هايی که نماد کنترل فکری و شستشوی مغزی است. سپس نفر به نفر به داخل چرخ گوشت بزرگی می افتند و رنده می شوند تا به نحو کامل فرديت آنها از بين برود! هنگاميکه به داخل چرخ گوشت می افتند به وسيله چکشهايی که کار گوشت کوب چرخ گوشت را انجام مي دهد له می شوند. چکشهايی که مظهر قانون های ظالمانه مدارس است (چکش در آلبوم The Wall يک نماد سمبليک دارد. همانطور که بعدها اشاره خواهم کرد چکش در آهنگWaiting For The Worms نماد نظاميگری وسرکوب گری و در آهنگ Trial ابزاری برای خراب کردن ديوار است) هدف مدارسی که Roger از آن سخن می گويد از بين بردن فرديت به وسيله کنترل فکر آنها و شست شوی مغزی است. بعد از نشان دادن اين صحنه، شاگردان شروع به طغيان می کنند و مدرسه را با خشونت تمام به نابودی کشانده معلم را در آتش می سوزانند. بلافاصله بعد ازين ماجرا Pink را در کلاس نشان می دهد که جای ضربه چوب معلم را که هنوزخوب نشده است با دستش مالش می دهد. خراب کردن مدرسه به آن حالت خشونت بار که ناشی از عقده اوست تنها در ذهنش می گذشت و ضربه چوب معلم تبديل به آجری ديگر برای ديوار انزوايش می گردد...يک آجر ديگر..و بعد صدای بوق آزاد تلفنی که Pink به زنش می زند به گوش می رسد. کسی گوشی را بر نمي دارد وPink آه می کشد. آهی که مقدمه ايست برای نشان دادن اين واقعيت که همسرش دارد او را ترک می کند...
[3:49 PM]





The Wall #4

The Happiest Days of Our Lives
When we grew up and went to school
There were certain teachers who would
Hurt the children in any way they could
By pouring their derision upon anything we did
And exposing every weakness
However carefully hidden by the kids
But in the town, it was well known
When they got home at night, their fat and
Psychopathic wives would thrash them
Within inches of their lives

شايد بتوان گفت که نصف هدف اصلی The Wall در اين آهنگ و آهنگ بعدی يعنی "Another Brick In The Wall, Part II" بيان شده باشد، و آن بيان اين نکته است که بيشتر بد بختيهای بشر امروزی ناشی از عقده های اوست. همانطور که از اسم آهنگ پيداست، آهنگ مربوط به زمان بچگی Pink و هنگامی که دبستانی است، می باشد. Pink بيان می دارد که اين زمان بهترين لحظات عمر ماست. البته می تواند باشد! اما برای Pink چيزی جز درد و سرزنش معلمانش نداشته است. در فيلم قبل از اينکه آهنگ شروع شود Pink به همراه دوستانش به درون يک تونل قطار می روند و Pink تيرهای تفنگ پدرش را روی ريل قطار می چيند. قطار به سرعت از جلوی Pink می گذرد و او سرهای بدون صورت بچه ها يی را که داخل قطار هستند مي بيند. اين بچه های بدون صورت که داخل قطار هستند استعاره از مردم بيگناه يهودی مي باشد که در جنگ جهانی دوم توسط آلمانها دسته دسته سوار قطارها می شدند و به کمپ های کار اجباری ويا اتاقهای گاز روانه می شدند. Roger می خواهد با استفاده از اين صحنه شباهت بچه های مدرسه ای زمان خودش را با آن يهوديان برساند که در هر دو نمونه آدمها بي گناه قربانی عده ای ظالم می شوند. معلمانی که مانند نازی ها بچه ها را به هر شيوه که می توانند آزار و اذيت می رسانند. با به تمسخر گرفتن هر کاری که بچه ها انجام می دهند و کور کردن استعداد و ذوق آنها. با به نمايش گذاشتن و مسخره کردن هر ضعفی که بچه ها به شدت آن را مخفی می کنند. اما بعد اظهار می دارد که همه مردم شهر می دانند که معلم وقتی به خانه اش می رود همانطور که او شاگردانش را خرد می کرد، زنش هم او را لحظه به لحظه تحقير و خرد می کند. در فيلم صحنه ای از کلاس درس Pink داريم که معلم به سمت Pink می رود و کاغذی را از دستش می گيرد. کاغذی که Pink در آن شعر نوشته است. اينهم بگم که شعر آهنگ Money است:

Money, get back I'm all right. Jack keep your hands off of my stack

شروع به خواندن شعر می کند و او را جلوی همه کلاس استهزا می کند و با چوبش محکم به دست Pink می کوبد. درست بعد اين ماجرا معلم را در خانه اش نشان می دهد که با زنش مشغول خوردن غذا با زنش است. معلم استخوان يا چربی گوشت يا چيزی شبِيه به آن را از دهانش در می آورد و روی بشقابش می گذارد. اما زنش به او اشاره می کند که برش دارد و بخورد و معلم در حاليکه خنده احمقانه ای بر لب دارد اطاعت می کند و خشم و نفرتش را در خودش می ريزد و بعد در فکرش می بيند که شاگردانش را کتک می زند. انتقال عقده ها از يکی به ديگری وبه ديگری و...زن معلم را خرد می کند، معلم شاگردان را خرد می کند و شاگردان در آينده ديگران را...
[3:47 PM]





The Wall #3

Another Brick in the Wall, part I
Daddy's flown across the ocean
Leaving just a memory
A snapshot in the family album
Daddy what else did you leave for me?
Daddy, what d'ya leave behind for me?
All in all it was just a brick in the wall
All in all it was all just bricks in the wall

Another Brick In The Wall, Part I اولين آهنگ آلبوم The Wall است که در آن لغت استعاره ای ديوار ذکر می شود. ديوار اشاره به حجاب و مانعی است که Pink برای در امان ماندن ومنزوی شدن از دنيای بيرونی به دور خودش می سازد. چرا؟ چون رنجها و سختيها آنقدر به او ضربه می زنند که او مجبور می شود برای دفاع از خودش، شروع به ساختن اين حجاب کند. هر سختی و درد يک آجر اين ديوار است. دراين آهنگ Pink اولين آجر را هنگامی بر روی ديوارش می گذارد که در ميابد پدر ندارد. اگر به اسم آهنگ توجه کنين نکته ظريفی را در ميابيد و آن اينست که از همان اول می گويد Another . ما از همان کودکی يک ديوار به دور خود داريم اما ديواری بسيار کوتاه... اولين جمله با به کار بردن لغت fly (مرگ)، لغت ocean (دنيا) و لغت Daddy به خوبی اين نکته را می رساند که اولا Pink بچه است و دوما در يافته است که پدرش مرده است و هيچ چيزی به جز خاطره (به نحوه خوانده شدن لغت Memory توجه کنيد) از خودش برای Pink باقی نگذاشته است. آنهم خاطره ای که از عکس های آلبوم خانوادگی برايش مانده است نه از حضور واقعيش. سپس با اندوه می پرسد "پدر چيز ديگری برای من باقی نگذاشته ای؟". در فيلم Pink همراه مادرش به يک پارک می رود و مادرش او را به حال خود می گذارد که بازی کند. Pink نگاه می کند و در ميابد که تمام بچه ها با پدرهايشان هستند و پدرها با بچه ها بازی می کنند اما او پدری ندارد. او به طرف پدريکی ا ز آن بچه ها می رود و از او می خواهد که او را سوار چرخ و فلک کند. پدر او را سوار می کند . برق شادی را به راحتی در صورت Pink مي توان ديد. اما اين شادی به زودی به زوال می کشد چون پدر دست فرزندش را می گيرد و می رود. Pink به سمت پدر می رود و دست او را می گيرد اما پدر دست او را پس می زند و از او سوالی می پرسد (من حدس می زنم که می پرسد مگر تو خودت پدر نداری يا سوالی تو همين مايه ها!). Pink غمگين و افسرده ميرود که تنها تاب بازی کند و مي بيند که همه بچه ها پدر هايشان همبازی آنها هستند و آنها را هل می دهند اما او کسی را ندارد. سعی می کند که تاب را حودش تکان بدهد، اوآنقدر کوچک است که پايش هم به زمين نميرسد و تلاشش بي حاصل! اين صحنه وا قعا دردناک ترين صحنه کل فيلم The Wall است...بعد از درک اين حقيقت تلخ دوباره همان سوال " پدر چيز ديگری برای من باقی نگذاشته ای؟" را تکرار می کند اما اينبار با خشونت و اعتراض (به نحوه خوانده شدن جمله پنجم توجه کنيد) و سپس می گويد با اينهمه فقط يک آجر در ديوار بود...فقط يک آجر...
[3:46 PM]




The Wall #2

The Thin Ice
Momma loves her baby, and daddy loves you too
And the sea may look warm to you babe
And the sky may look blue
But ooooh babe
Ooooh baby blue
Ooooh babe.
If you should go skating
On the thin ice of modern life
Dragging behind you the silent reproach
Of a million tear-stained eyes
Don't be surprised when a crack in the ice
Appears under your feet
You slip out of your depth and out of your mind
With your fear flowing out behind you
As you claw the thin ice. Ooooooh, babe

اين آهنگ با صدای گريه يک بچه شروع می شود. در واقع به دنيا آمدن Pink درست هم زمان با کشته شدن پدرش را می رساند. در فيلم هم صحنه های از جنگ و کشته شدن پدر Pink درپناهگاه و درخواست کمک او را می بينيم. 6 خط اول حرفهای مادر Pink است که دارد برای Pink لالايی می خواند. ريتم لالايی گونه آهنگ در اينجا واقعا زيبا و جالب است. لالايی که پر از درد است و در واقع مادر به جای بچه خودش را تسکين می دهد. آسمان و دريا اشاره به زندگی دارند. گرم و آبی بودن هم اشاره به يک زندگی خوشبخت. اما اصطلاح Baby Blue اشاره به معصوم بودن بچه دارد. آبی در اينجا مظهر معصوميت است. لغت Blue در آهنگ Goodbye Blue Sky هم تکرار می شود که در آنجا هم خواهم گفت که چرا روی اين لغت باز تاکيد می شود. بعد از لالايی مادر که آنرا David Gilmour می خواند Roger خود اشاره به حقيقت می کند. اشاره به سستی زندگی مدرن می کند. و اينکه سرزنشهای ميليونها آدمی که زجر کشيدند (tear-stained) و قبل تو بوده اند و اکنون مرده اند (Silent اشاره به مردن آنها دارد) بر دوش توست و تو بايد ناچارا تحملشان کنی. سرزنش به خاطر اينکه ما قرار نبود به اينجا برسيم ما قصد ديگری داشتيم! سپس می گويد اگر ديدی زندگيت دارد به سمت نابودی می رود، قدرت و فکرت به سمت نابودی می رود و با وحشت و ترس داری دست و پا می زنی (اشاره به بدبختيهای Roger) خيلی تعجب نکن! چون زندگی مدرن سست و بی بنياد است. اگه به صدای Roger توجه کنين از يک ور باند در مياد و به گونه است که انگار دارد حقيقت را گوشزد ميکند...
[3:26 PM]




The Wall #1

In the Flesh?
So ya, thought ya
Might like to go to the show
To feel the warm thrill of confusion
That space cadet glow
Tell me is something eluding you, sunshine
Is this not what you expected to see
If you wanna find out what's behind these cold eyes
You'll just have to claw your way through this disguise
Lights
Roll the sound effects
Action
Drop it on 'em!!!
DROP IT ON 'EM!!!

?In The Flesh دو هدف را دنبال می کند. اول نشان دادن حاملگی مادر Pink و ديگری فراهم آوردن يک مقدمه برای کل داستان. حاملگی Pink خيلی از آهنگ معلوم نيست اما اگر به فيلم مراجعه بشه بعد صحنه ای که پِشخدمت در می زند صحنه هايی از آدمهايی هست که قصد دارند يک در بزگ را که با زنجير بسته شده است بشکافند. همينطور که آهنگ پيش می رود زنجير پاره می شود و جمعيت جوان به سمت بيرون روانه مي شوند. اين صحنه اشاره ايست به فرايند حاملگی. آن جمعيت را اسپرم فرض کنيد! خود اسم آهنگ هم به خوبی نشان می دهد که دوران، دوران حاملگيست. آن علامت سوال هم نشان می دهد که هنوز حتی گوشتی هم درست نشده است. هدف دوم رساندن اين پيام است که برای اينکه بخواهی معنی زندگی را بفهمی بايد پرده هايی که جلوی چشمانت است را بدری...برای رساندن اين پيام Pink آخر داستان، در واقع با Pink اول داستان يعنی آن جنين حرف می زند. ميگويد :"اين چيزی نبود که مي خواستی ببينی نه؟"، "می خواهی بيايی تو اين نمايش؟" که نمايش استعاره از "زندگی" است. "می خواهی بفهمی پشت اين چشمهای سرد و بی احساس چيه؟"، "پرده پندار بايد دريد!"، "بايد ديوار های دور و برت را خراب کنی". در پايان آهنگ، صدای مهيب هواپيما و صدای يک فرياد که "بندازش روشون!!!، بندازش روشون!!!" شنيده می شود. اين هواپيما همون هواپيماست که بمب می اندازد و پدر Roger را در Anzio مي کشد. در همين هنگام صدای Roger شنيده مشود که : "نور! صدا! اکشن!". اين هم به اين معناست که Roger شروع به روايت داستانش می کند و هم اشاره به پا گذاشتن Pink به بازی زندگی...

برای اوناييکه از رمز و راز خوششون مياد اينم بگم که وقتی آهنگ شروع می شود Roger درست همون اول آهنگ می گويد: “we came in?” . حالا آخرين آهنگ The Wall را گوش بدين. آخر آخر آهنگ درست همونجاييکه داره تموم ميشه Roger ميگه : ” Isn't this where” . حالا اين دو تا را کنار هم بگذاريد: "Isn't this where we came in?" . جالبه نه؟ در واقع بيانگريِک سيکله.يک سيکل پايان ناپذير. اين داستان تنها به Roger تعلق نداره. داستان همه انسانهاست چه قبل و چه بعد از Roger .
[3:23 PM]





The Wall #0
مقدمه:

آلبوم The Wall شايد يکی از جذابترين و خلاقانه ترين آلبوم های تاريخ موسيقی راک باشد. اين آلبوم در سال 1979 ضبط شد و در سال 1982 به صورت يک فيلم که انيميشن هم در خودش داشت در آمد. The Wall داستان مردی است به نام Pink که پدرش را در جنگ جهاني دوم از دست می دهد. Pink که در کودکي تحت مخافظت بيش از حد مادرش قرار داشته، کم کم در اثر خوادثی که برايش رخ می دهد، زندگيش به يک جهنم تبديل می شود و در آخر به مواد مخدّر پناه مي برد و در اثر همين مواد مخدّر و خاطرات جانکاهش به مرز جنون کشيده می شود. زندگی Pink حاصل پيوند خوردن زندگی وا قعی Roger Waters و Syd Barret است. از دست دادن پدر، زندگی کودکی، بی وفايی همسر، کنسرت ها و آن ماندن در هتل ها و برخورد او با طرفدارانش از زندگی Roger برداشته شده است و مواد مخدّر، گيجی و کرخ شدن از زندگی Syd Barret. Syd در اثر مصرف بيش از حدّ مواد مخدّر قدرت مغزيش را از دست ميدهد به حدّی که گاهی اوقات در کنسرت ها مانند منگ ها به جمعيت خيره می شد و Hang می کرد! به همين خاطرکم کم Syd جايش را به يک گيتاريست جديد به نام David Gilmour مي دهد و کار به جايی می کشد که بقيه اعضای گروه يک شب که کنسرت داشتند تصميم می گيرند که Syd بيچاره را قال بگذارند و ديگرSyd عملا از گروه حذف مي گردد! شايد زيبايی اين آلبوم همين واقعی بودنش باشد...
ادامه دارد...
[3:18 PM]




Best Viewed Without a Brain
with a resolution of a crystal-clear soul
last updated when I got updated


 
:: Links ::
[Pink Floyd Biography]
[Roger Waters Interviews]
[The Other Side of The Wall (Real Audio)]
[The Wall Complete Analysis]
[Everything about Roger]
[Roger Waters Official Website]